Print همتایی قرآن و اهل بیت




امروزه توجه نکردن به همتایی و همسویی این دو ثقل عظیم الهی جامعه اسلامی را در حیرت و گمراهی فروبرده. ممکن است عده‌ای به قرآن یا گروهی به اهل‌بیت (ع) رجوع کنند یا حتی به هر دو به صورت مجموع توجه کرده باشند، اما از همگرایی و هم‌آوایی این دو که با بیان شریف نبوی (ص) کاملا روشن شده است، غافل باشند. تبیین همتایی این دو وزنه وزین الهی و هماهنگی این دو حقیقت ربوبی که میراث ماندگار رسول اکرم (ص) و نیز راز بقای دین و رمز جاودانگی هدایت و سعادت مجتمع انسانی است، با بیان رسا و قلم شیوای حکیم فرزانه آیت‌الله جوادی آملی، در آثار مختلف به گویش یا نگارش در آمده‌است.

    امروزه توجه نکردن به همتایی و همسویی این دو ثقل عظیم الهی جامعه اسلامی را در حیرت و گمراهی فروبرده. ممکن است عده‌ای به قرآن یا گروهی به اهل‌بیت (ع) رجوع کنند یا حتی به هر دو به صورت مجموع توجه کرده باشند، اما از همگرایی و هم‌آوایی این دو که با بیان شریف نبوی (ص) کاملا روشن شده است، غافل باشند.

    تبیین همتایی این دو وزنه وزین الهی و هماهنگی این دو حقیقت ربوبی که میراث ماندگار رسول اکرم (ص) و نیز راز بقای دین و رمز جاودانگی هدایت و سعادت مجتمع انسانی است، با بیان رسا و قلم شیوای حکیم فرزانه آیت‌الله جوادی آملی، در آثار مختلف به گویش یا نگارش در آمده‌است.

    کتاب «همتایی قرآن و اهل ‌بیت (ع)» گفته‌ها و نوشته‌های این حکیم فرزانه است که از آثار گونا‌گون ایشان گرد آمده و با چینشی نو، تنظیم و نگارش یافته است. این کتاب در سه بخش قرآن، اهل‌ بیت (ع) و همتایی قرآن و اهل‌ بیت (ع)، نخست به‌صورتی جداگانه، به شناخت و ویژگی‌های قرآن و اهل‌ بیت (ع) توجه می‌کند و در نهایت در بخش پایانی وجوه همتایی و هم‌آوایی قرآن و اهل‌ بیت (ع) را برمی‌شمارد.

     

    این بخش از سه فصل قوام یافته است؛ در فصل یکم «شناخت قرآن»، به مساله چیستی آخرین برنامه الهی برای هدایت بشر پرداخته است. در این بخش کتاب با استمداد از اثر گرانسنگ قرآن در قرآن جلد نخست از مجموعه عظیم تفسیر موضوعی قرآن کریم، کلام الهی (قرآن) را محور شناخت قرار داده و با موضوعاتی چون نور بودن قرآن، تبیان بودن قرآن، کلام الهی و تکلم الهی به تبیین ابعاد مختلف وجودی این کلام مقدس پرداخته است.

    بخش دوم، مباحث مطرح درباره نزول قرآن را جستجو می‌کند، گفت: فصل دوم این بخش، با طرح سه مساله مبدأ نزول قرآن، چگونگی نزول قرآن و هدف نزول قرآن. فصل سوم بخش نخست نیز ویژگی‌های قرآن نام دارد که به سه ویژگی و خصیصه مهم قرآن؛ یعنی معجزه بودن، جاودانگی و تحریف‌ناپذیری می‌پردازد.

     

    در این فصل، نخست به صورتی موجز و گویا به تعریف معجزه پرداخته می‌شود، سپس معجزه بودن قرآن و ابعاد آن بررسی می‌شود. این فصل همچنین با طرح مساله تحریف ناپذیری قرآن، دلایل عقلی و نقلی پیراستگی قرآن از آسیب تحریف را بیان می‌کند.

    بخش دوم با عنوان «اهل‌بیت(ع)»، در دو فصل نگاشته شده است، فصل نخست این بخش، همچون بخش یکم به مساله شناخت اهل بیت (ع) پرداخته است و با تمسک به مباحث تفسیری درباره آیه تطهیر، ابتدا به معنای لغوی و اصطلاحی اهل بیت (ع) در آیه توجه کرده و سپس با به دست دادن ملاک‌ها و معیارها در شناخت، به معرفی مصادیق اهل بیت (ع) در آیه پرداخته، شیوه‌های تبلیغی پیامبر اکرم (ص) را برای معرفی اهل بیت (ع) و نیز انحصار آن در خمسه طیبه (ع) و امامان معصوم (ع) را بیان می‌کند.

     

    فصل دوم این بخش که ویژگی‌های اهل بیت (ع) نام دارد به چهار ویژگی و خصیصه بارز اهل ‌بیت (ع)؛ یعنی عصمت، ولایت، علم و مجاری شناخت خدا می‌پردازد. شایان توجه این‌که این چهار ویژگی نیز با توجه به آیات کلام الهی بررسی شده‌است.

    بیت‌الغزل این کتاب بخش پایانی آن با عنوان «وجوه همتایی و هم‌آوایی قرآن و اهل بیت (ع)» است این بخش، با پنج عنوان قرآن و عترت، تفسیر صراط مستقیم، پیوند قرآن و اهل‌ بیت (ع)، اهل‌ بیت (ع) بیانگر معارف قرآن، تعامل متقابل اهل بیت(ع) و قرآن و وجوه هماهنگی قرآن و اهل ‌بیت(ع)» مباحث بسیار ارزشمندی را در این رابطه در اختیار علاقه‌مندان قرار می‌دهد.

    در بحث «وجوه هماهنگی قرآن و اهل‌ بیت(ع)» مباحثی چون جامعیت عینی و علمی، هماهنگی درونی قرآن و اهل ‌بیت(ع)، مبارزه‌طلبی قرآن و عترت، جاودانگی قرآن و اهل بیت(ع)، برتری قرآن و اهل‌ بیت(ع) بر پیامبران و کتب دیگر، همتایی در محکم و متشابه، جهانی بودن قرآن و اهل ‌بیت(ع)، ولایت قرآن و اهل ‌بیت(ع) و حیات‌بخشی مطرح شده است.

     

    با وجود اینکه در بخش همتایی قرآن و اهل بیت(ع) مباحث کم‌نظیری در اختیار تشنگان معارف دینی قرار گرفته است، در پایان نیز چکیده مباحث کتاب در سه صفحه به همراه فهارس کتاب قرار گرفته است. امید است که انتشار این اثر، در جهت روشن‌تر ساختن مواضع اصیل دین به کار آید و جامعه جوان کشور را با ابعاد عمیق‌تر و تازه‌تر دین آشنا سازد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ آذر ۹۷ ، ۱۹:۲۲
احمد جانقربانی


آیت اله جواد آملی

برترین نعمت معنوى
در سراسر جهان هستى همه نعمت‏هاى مادى و معنوى از سوى خداى سبحان است: »و ما بکم من نعمة فمن اللّه«؛ نعمتهایى که1 انسانهاى عادى هرگز توان شمارش آن را ندارند: »و إن تعدّوا نعمة اللّه لا تحصوها«2. خداى سبحان در قرآن کریم گاهى از نعمتهاى مادى و روزیهاى ظاهرى، مانند آسمان، زمین، آفتاب و ماه یاد مى‏کند و گاهى از نعمتهاى معنوى و باطنى؛ چنانکه به عیساى مسیح می فرماید: إذ قال الله یا عیسى ابن مریم اذکر نعمتى علیک و على والدتک إذ أیّدتک بروح القدس تکلّم الناس فى المهد و کهلاً و إذ علّمتک الکتاب و الحکمة و التوریة و الإنجیل و إذ تخلق من الطّین کهیئة الطّیر بإذنى فتنفخ فیها فتکون طیراً بإذنى و تبرئ الأکمه و الابرص بإذنى و إذ تخرج الموتى باذنى.3

 

 


به یاد نعمتهایى باش که به تو و مادرت مریم دادم، آنگاه که تو را به روح القدس تأیید کردم که در گهواره و نیز در میانسالى با مردم سخن گفتى و آنگاه که تو را کتاب و حکمت و تورات و انجیل آموختم و آنگاه که به اذن من از گلف به شکل پرنده مى‏ساختى، پس در آن مى‏دمیدى و به اذن من پرنده‏اى مى‏شد و کور مادرزاد و پیس را به اذن من شفا مى‏دادى و آنگاه که مردگان را به اذن من [زنده از قبر] بیرون مى‏آوردى.
درباره بنى اسرائیل نیز نعمتهایى محدود را یادآورى کرده، مى‏فرماید:
یا بنى اسرائیل اذکروا نعمتى التى أنعمت علیکم.4
اى بنى‏اسرائیل، به یاد نعمتهایى باشید که به شما ارزانى داشتم.
نعمتهاى معنوى مراتب و درجاتى دارد و در میان آنها برترین نعمت، رسالت و امامت است. از این رو در قرآن کریم از هر دو نعمت به »منت« (نعمت سنگین و توان فرسایى که حمل و هضم آن دشوار باشد، نه منت زبانى) تعبیر مى‏کند، درباره رسالت و بعثت پیامبران مى‏فرماید:
لقد منّ اللّه على المؤمنین إذ بعث فیهم رسولاً من أنفسهم.5
و درباره امامت نیز مى‏فرماید:
و نرید أن نمنّ على الّذین استضعفوا فى الأرض و نجعلهم ائمّة و نجعلهم الوارثین6.
زیرا پیامبر و امام تأمین کنندگان سعادت ابدى انسان هستند.
فرشتگان با همه قداست و شرافتى که دارند، تنها مى‏توانند واسطه فیض باشند، ولى نمى‏توانند هدایت و رهبرى مستقیم جامعه بشرى را بر عهده بگیرند. موجود کامل و جامعى که مى‏تواند فیض الهى را معصومانه از خدا دریافت کند و معصومانه به جوامع بشرى ابلاغ کند و خود نیز معصومانه به آن عمل کند، انسان کامل، مانند پیامبر و امام است. از این رو خداى سبحان در قرآن کریم بر نبوت و امامت که جامع آن دو »ولایت« است تکیه کرد و آن را مورد امتنان قرار داد، در حالى که درباره آفرینش آسمانها و زمین و بهشت و قیامت به منت یاد نکرد؛ زیرا آسمانهإ؛ و زمین گر چه بزرگ است، لیکن در برابر نعمت سنگین و توانفرساى7 رسالت و امامت کوچک است.
درباره رسالت و امامت نیز در قرآن کریم تنها درباره جریان غدیر خم و ولایت امیر مؤمنان، علیه‏السلام، تعبیر منحصر به فرد »اتمام نعمت« آمده است:
الیوم أکملت لکم دینکم و أتممت علیکم نعمتى8.
سخن از »انعمت علیکم« نیست، بلکه خداوند مى‏فرماید: أتممت علیکم نعمتى. نعمتم را بر شما تمام کردم.
یعنى همانطور که نبوت و رسالت پیامبر اکرم، صلّى‏اللَّه‏علیه‏وآله، کاملترین نبوت و رسالت است و پس از آن نبوتى نیست، ولایت و امامت على و اولاد على، علیهم‏السلام، نیز کاملترین ولایت و امامت است و پس از آن امامتى نیست. از منظر قرآن کریم در غدیرخم که عید بزرگ ولایت است، نعمتهاى معنوى الهى به برترین حد و بالاترین نصاب خود رسید و چون نعمتى برتر از ولایت على و اولاد على، علیه‏السلام، نیست، عید غدیر برترین اعیاد امت اسلامى است و اعتقاد به ولایت تکوینى و تشریعى امامان معصوم، علیه‏السلام، و باور داشتن وساطت و شفاعت و وسیله بودن آنان از مهمترین برکاتى است که نصیب امت اسلامى شده است
امامت، تداوم رسالت
خداى سبحان امامت را ادامه رسالت وهمتاى آن مى‏داند. از این رو در حادثه جهانى غدیر خم به پیامبر اکرم، صلّى‏اللَّه‏علیه‏وآله، فرمود: اگر نصب على بن ابى طالب على، علیه‏السلام، رابه دست خود انجام ندهى و ولایت را تببین نکنى اصلا به رسالت الهى عمل نکرده‏اى؛ یعنى رسالت منهاى امامت معادل رسالت منهاى رسالت است؛ زیرا آنچه اساس رسالت را حفظ مى‏کند همان امامت است.
بهترین معرّف براى عظمت روز غدیر و حادثه جهانى این روز، قرآن و عترت است. چه حادثه‏اى در روز هجدهم ماه ذى حجه در سرزمین غدیر رخ داد که این روز را براى ابد عید کرد؟ خداى سبحان در سوره مائده به رسول اکرم، صلّى‏اللَّه‏علیه‏وآله، مى‏فرماید:
یا أیّها الرسول بلّغ ما أفنزل الیک من ربّک و إن لم تفعل فما بلّغت رسالته و اللّه یعصمک من النّاس.
گرچه پیامبر داراى مقام نبوت نیز هست، لیکن در این پیام آسمانى رسالت او مطرح است. از این رو با خطاب »یا أیّها النبى« آغاز نشد. گزینش عنوان »رسالت« از یک سو، مجهول آوردن فعل »أفنزل« که نشانه اهمیت مطلب است از سوى دیگر ونیز انتخاب عنوان »ربّک« که نشانه آن است که تو عبد آن ربّى و او مولاى تو است و تو باید از او اطاعت کنى، از سوى سوم، نشانه اهمیت آن مطلب است.
دو عنوان رسالت و ربوبیت که در این آیه آمده نشانه آن است که از منظر قرآن کریم در غدیرخم که عید بزرگ ولایت است، نعمتهاى معنوى الهى به برترین حد و بالاترین نصاب خود رسید و چون نعمتى برتر از ولایت على و اولاد على، علیه‏السلام، نیست، عید غدیر برترین اعیاد امت اسلامى اس
رسالت پیامبر و ربوبیت خدا هر دو در آفرینش رویداد جهانى غدیر خم نقش دارد، یعنى خدایى که پروردگار بشر است، باید آنها را بپروراند و پرورش بشر بدون شریعت و مجرى شریعت میسور نیست و تو رساننده این پیامى از این جهت که رسولى و با مردم رابطه دارى در اینجا موظفى، نه از آن جهت که نبى هستى.9
از این رو در آیه کریمه هم »رسالت رسول «مطرح شد و هم »ربوبیت خدا«. رسالت رسول اقتضا دارد که وى پیام خدا را بدرستى دریافت و ابلاغ کند واگر این پیام را به جوامع انسانى ابلاغ نکرد گویا هیچ کارى نکرده است. از این رو به پیامبر، صلّى‏اللَّه‏علیه‏وآله، فرمود: اگر آنچه را از سوى پروردگارت بر تو نازل شده به مردم ابلاغ کنى رسالت خدا را ابلاغ نکرده‏اى: و إن لم تفعل فما بلّغت رسالته.
اگر در این آیه مى‏فرمود: »إن لم تفعل فما بلّغته«، بدین معنا بود که اگر آنچه را نازل کرده‏ام تبلیغ نکردى، همان را تبلیغ نکردى و این همان اتحاد مقدم و تالى و موضوع و محمول است که در قضایا غیر علمى و بى فایده است. هر دستورى که خدا به پیامبر مى‏دهد اگر پیامبر به آن عمل نکند، آن دستور را عمل نکرده است. ثانیاً نفرمود:»إن لم تفعل فما بلّغت رسالتک«، یعنى اگر آن پیام الهى را نرساندى رسالت خود را در خصوص آن امر ایفا نکرده‏اى؛ زیرا این جمله نیز گرچه قبح اتحاد مقدم و تالى را ندارد، لیکن قضیه شرطیه سودمندى نیست. این جمله نورانى بدین معناست که، تو رسول خدایى و رسالتت به پایان خود نزدیک مى‏شود؛ اکنون اگر امامت و خلافت امیر مؤمنان، على، علیه‏السلام، را ابلاغ نکنى اصلاً آن رسالت الهى را ابلاغ نکرده‏اى و دیگر در صف مرسلان نخواهى بود: و إن لم تفعل فما بلّغت رسالته.
رسالت ربّ در این جمله چون مطلق است و هیچ قیدى ندارد، بدین معناست که در صورت عدم تبیین امامت و نصب امام دیگر سمت رسالت نخواهى داشت و اصلاً به وظیفه و رسالت الهى خود عمل نکرده‏اى؛ زیرا امام و امامت تضمین کننده اصل دین است.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ اسفند ۹۶ ، ۲۰:۳۷
احمد جانقربانی




شصتمین سوره قرآن کریم ممتحنه ونام های دیگر آن «الامتحان، الموده» (۱) می باشد. این سوره شریفه در مکه نازل شده و ۱۳ آیه دارد.


قران

در فضیلت این سوره از رسول گرامی اسلام صلی الله علیه وآله وسلم روایت شده است: هر کس سوره ممتحنه را قرائت نماید تمام مؤمنان از زن و مرد، از او شفاعت می کنند. (۲)

امام سجاد علیه السلام نیز در این باره فرمودند: کسی که این سوره را در نمازهای واجب و مستحب خود قرائت کند خداوند قلب او را برای ایمان اماده می کند و چشمان اورا نورانی کرده و هیچ گاه به فقر و نیازمندی مبتلا نمی کند و قاری این سوره و فرزندان او به بیماری جنون مبتلا نمی شوند.(۳)
از رسول اکرم صلی الله علیه وآله نقل شده: هر کس این سوره را قرائت نماید فرشتگان بر او درود فرستاده و برای او طلب بخشش می کنند و اگردر همان روز قرائت سوره ممتحنه، از دنیا برود شهید از دنیا رفته است و مؤمنان در روز قیامت شفیع او خواهند بود.(۴)

آثار و برکات سوره

1) درمان بیماری طحال و جلوگیری از بیماری
هر کس این سوره را بنویسد و پس از شستن، سه روز پی در پی از آب آن بنوشد، اگر بیماری طحال داشته باشد بهبود می یابد و از درد و زیادشدن بیماری جلوگیری می کند. (۵)
از امام صادق علیه السلام نیز روایت شده: اگر سوره ممتحنه را بنویسد و پس از شستن سه روز متوالی از آب آن بنوشد به اذن خداوند آن بیماری از او دفع می شود.(۶)
۲) جهت تحبیب و عشق
دو رکعت نماز گزارد و در هر رکعت بعد از «حمد»، هفت مرتبه آیه شریفه(۷ سوره ممتحنه) را بخواند و پس از سلام ابتدا هفت مرتبه بگوید: «اللهمَ لَیِّنْ قَلْبَ فلان بن فلان کما لَیَّنْتَ الحَدیدَ لِداود.» و بعد سیصد مرتبه بگوید: «یا حبیبَ المُدَّبِرین حَبِّب مَحَبَّتی علی قلب فلان بن فلان». (۷)

پی نوشت:
(۱) درمان با قرآن ص۱۱۶
(۲) مجمع البیان، ج۹، ص ۴۴۳
(۳) ثواب الاعمال، ص۱۱۸
(۴) تفسیرالبرهان، ج۵، ص ۳۵۱
(۵) همان
(۶) همان
(۷) قرآن درمانی روحی و جسمی، ص ۲۵۰ به نقل از عشق و محبت ص ۷۵

منابع:موسسه جهانی سبطین(ع)
«قرآن درمانی روحی و جسمی، محسن آشتیانی، سید محسن موسوی ، درمان با قرآن، محمدرضا کریمی»
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ اسفند ۹۶ ، ۲۱:۳۸
احمد جانقربانی


قرآن و حقوق زن(1)
قرآن و حقوق زن(1)


 

نویسنده:محترم کیاقبادی*




 

چکیده 
 

یکی از مباحث اساسی که در جوامع علمی و فرهنگی متفکران و اندیشمندان به آن توجه کرده اند، موضوع «حقوق و شخصیت زن» است. همواره زنان در جوامع بشری از شأن و حقوق خود دور مانده اند و حتی منزلت انسانی آنان با تردید روبرو شده است. جایگاه و شخصیت زن در فرهنگ هر جامعه، نشان دهنده ی میزان اهمیت و منزلت زنان در آن جامعه است. مکاتب دینی و سیاسی درباره ی حقوق زن، نظرات مختلفی را بیان کرده اند. در میان این مکاتب، مکتب انسان ساز و جامع نگر اسلام که قوانین آن از سرچشمه زلال وحی سرچشمه گرفته است با نگرشی فراگیر و با در نظر گرفتن همه ی ویژگی های زنان، منزلت و کرامت والایی را برای آنان قائل شده است . بدون شک از نظر تکوینی، تفاوت های حکیمانه ای میان زن و مرد وجود دارد، اما در عین حال بین حقوق و تکالیف زن و مرد نوعی تعادل برقرار است. مخاطب اصل آیات الهی و شریعت مقدس، همان «حقیقت آدمی» و «انسانیت انسان» است و جنسیت او جایگاهی اساسی و اصلی ندارد؛ اگر چه برای رسیدن به هدف، گاه به صورت تبعی مورد توجه قرار گرفته باشد و هیچ گاه تفاوت های حقوقی و حکمی بر وجود تفاوت در هویت انسانی «جنس زن» و «جنس مرد» دلالت نمی کند. همانگونه که در لابه لای آیات قرآنی نمونه های فراوانی در این خصوص به چشم می خورد.
آنچه در این نوشتار می خوانید، بررسی معنا شناختی و تحلیل واژه ی قوام در آیات قرآنی است که از آن در کنوانسیون ها و اسناد بین المللی به عنوان ظرف استقرار تبعیض علیه زنان و مصداقی از مصادیق تبعیض یاد شده است.
کلید واژه ها: زن، حقوق زن، کنوانسیون، اسناد بین المللی، حقوق انسانی، قوامیت، تبعیض.

مقدمه
 

یکی از مسائل مهمی که در چند دهه ی اخیر در محافل حقوقی و اجتماعی و سیاسی دنیا مطرح بوده و امروزه هم در گوشه و کنار این عالم بازار گرم و پررونقی دارد، مسأله ی حقوقی زن یا دفاع از حقوق زن است و قبل از آنکه بیان قرآن و خطابات قانونی او را در این باره بدانیم لازم است نگاه گذرا و اجمالی به وضعیت زنان و چگونگی حقوق آنها در جوامع گذشته و امروز جهان داشته باشیم.
در یک تقسیم بندی می توان اقوام و ملل گذشته را به دو قسم، متمدن و غیر متمدن تقسیم کرد، در میان قبایل وحشی و غیر متمدن زن هیچ گونه حقی، حتی حق حیات هم نداشت. مرد می توانست زنش را به هر کس بخواهد بفروشد یا ببخشد و یا او را برای همخوابی و فرزند آوردن و خدمت کردن، کرایه و قرض بدهد و می توانست به هر نحو که بخواهد زنش را مجازات کند و حتی او را بکشد و گوشتش را بخورد.
اما در میال ملل متمدن که دارای برنامه و قانون بودند، مانند چین و هند و روم شرقی، نسبت به ملل غیرمتمدن زن وضع بهتری داشت، کشته نمی شد و گوشتش خورده نمی شد، ولی هیچ گونه استقلال و آزادی در اراده و اعمال نداشت و تحت قیمومیت مرد می زیست و از جانب خود نمی توانست کاری را انجام دهد و حق هیچ گونه مداخله در امور اجتماعی از قبیل حکومت و قضاوت و غیره را نداشت و در این مقدار همه آن ملل مشترک بودند و هر یک از اینها به حسب اقتضای اوضاع و مناطق زندگی، اختصاصاتی نیز داشتند. در چین ازدواج با زن، یک نوع خریداری و مالک شدن محسوب می شد و زن به طور کلی از ارث محروم بود و حق هم غذا شدن با مرد حتی پسران خودش را نداشت. در هند زن تابع شوهر بود و بعد از مردن او دیگر حق ازدواج نداشت یا با جسد شوهرش سوزانده شود و یا اینکه با خاری و زبونی به زندگی ادامه دهد.
در حجاز نیز قبل از ظهور اسلام، با زن همان معامله انسان وابسته و غیرمستقل انجام می شد و از هر گونه حق و حقوقی محروم بود، رفتار آنها شباهت زیادی به بشرهای نیمه وحشی داشت. زیرا با وضع رسوا و ننگینی از زن بهره برداری می کردند و در محیط آنها زن آنچنان بی اراده و اختیار بود که گاهی جهت ارتزاق صاحب خود، کرایه داده می شد.
اما حقوق زن در برابر حقوق مرد، اولین بار در قرن بیستم اعلام شد. انگلستان اولین کشور دارای دموکراسی و نخستین کشور بود که این مطلب را اعلام کرد، ایالات متحده آمریکا گر چه هم زمان با استقلال خود در قرن هجده حقوق بشر را به رسمیت شناخت، اما در سال 1920 بود که به تساوی حقوق سیاسی زن و مرد گردن نهاد.
این تساوی حقوق مرد و زن در غرب چنان مهم جلوه کرد که ویل دورانت فیلسوف و نویسنده تاریخ تمدن در تفسیر این حرکت می گوید:
«اگر فرض کنیم ما اکنون در سال 2000 میلادی هستیم و می خواهیم بدانیم مهم ترین حادثه اتفاق افتاده در ربع قرن اول بیستم چیست، خواهیم دید که این حادثه نه انقلاب روسیه، بلکه دگرگونی در وضع زن است.»
اما قرآن کریم قبل از 1400 سال، یعنی آن زمان که ظلم و بی عدالتی نسبت به زن به همه جا سایه افکنده بود و زن به عنوان کالایی بیش ارزش نداشت و از هیچ گونه حق و حقوقی برخوردار نبود، با صراحت و قاطعیت اعلام می دارد: «...وَ لَهُنَّ مِثلُ الَّذی عَلَیهِنَّ بِالمَعُروفِ...»؛ (بقره، 228) یعنی زن همان مقدار که در اجتماع و خانواده وظایف سنگینی دارد، حقوق قابل توجهی نیز دارد؛ تا از تساوی این حقوق با آن وظایف اجرای عدالت در حق آنان عملی گردد.

زن در اسلام (حقوق زنان)
 

آیه قوامیت از مهم ترین آیات مربوط به مسأله زن و حقوق اوست که کم و بیش نگاه اسلام را به عنوان داعیه دار برترین آیین ترقی و تکامل انسان، به زن نشان می دهد. فهم درست این آیه، تأثیر بسزایی در بازنمایی نگاه قرآن کریم به «زن و حقوق زن» دارد.
در آیه شریفه: «الرِّجالُ قَوّامُونَ عَلَی النِّساءِ بِما فَضَّلَ اللّهُ بَعضَهُم عَلی‏ بَعضٍ وَ بِما أَنفَقُوا مِن أموالِهِم فَالصّالِحاتُ قانِتاتٌ حافِظاتٌ لِلغَیبِ بِما حَفِظَ اللّهُ...» (نساء، 34)
بسیاری از مفسران قرآن معتقدند که این آیه فقط بیانگر برتری مردان بر زنان است و چون این برتری در زمان های دور از جهت موقعیت اجتماعی و اقتصادی امری آشکار و از هنجارهای ثابت جامعه بود، چندان شگفت انگیز نبود. بعضی معتقدند که منظور آیه این است که مردان حامی زنان هستند. بعضی می گویند: برتری مردان بر زنان را در تمام شئون نشان می دهد، بنابراین از آن به وجوه تبعیض در لابه لای نصوص دینی در حق زنان حکم کرده اند و در واقع آنرا به روابط اجتماعی تعمیم داده اند.
در بررسی معناشناختی واژه ی «قوام» در میان آیات شریفه قرآن کریم با چند سوال روبه رو می شویم.
ـ مراد از قوامیت چیست؟
ـ آیا از قوامیت برتری و ریاست مرد برداشت می شود؟
ـ آیا پذیرش قوامیت مرد به منزله وجود تبعیض علیه زنان است؟
ـ آیا مراد از رجال همه مردان هستند؟

معانی و مفاهیم قوام
 

قوام از صیغه مبالغه بوده و ریشه آن «قیام» است. زبان عربی قیام را به معنای ایستادن (ضد نشستن) آورده است و متذکر می شود که مشتقات قیام در معانی مختلفی به کار رفته است؛ مانند: وقوف و ثبات ، ادامه دادن (مانند آیه شریفه «یقیمون الصلاه») تعدیل و تساوی در امور، رعایت عدالت (مانند «و کان بین ذلک قواما») خوش رفتاری، نظام و شالوده ی چیزی (قوام الامور) و در آیه «الرِّجَال قَوَّامُونَ عَلَی النِّسَاءِ» آنرا به معنی محافظت و اصلاح می داند. (ابن منظور، 1408، ذیل واژه ی قوام)
در بعضی کتب تفسیری این واژه را صیغه ی مبالغه از قیام گرفته اند؛ یعنی شخص با دقت و مراقبت بسیار از شیء مورد نظر خود محافظت کند.
در مفاهیم مندرج در «قوامیت »، آرای مختلفی به چشم می خورد.(قرطبی، 1965، ج5، ص167) 
در اینجا به بعضی از آنها اشاره می کنیم: 
ـ در اینکه واژه ی «قوامیت» که در ابتدای آیه آمده، نظر به مردان جامعه به گونه ای فراگیر دارد یا فقط شوهران را در چارچوب خانواده شامل می شود، اختلاف نظر جدی میان مفسران وجود دارد. از متأخران ، علامه طباطبایی فراگیری آنرا باور دارد و انفاق و دیگر احکام مطرح شده در آیه را از احکام فرعی و جزئی برگرفته از آن حکم کلی می داند، ولی بیشتر مفسران قوامیت مردان را خاص و محدود به خانواده می دانند.
ـ به نظر می رسد به قرینه ی انفاق ـ که فقط برای خانواده مطرح است ـ و قنوت صالحات و نشوز و راه حل های آن، که به دنبال قوامیت ذکر شده و بر آن متفرع شده، دیدگاه دوم را باید پذیرفت. بعضی نیز گفته اند فقط حالت زن و شوهری است که در آن مرد به عنوان مرد، بر زن به عنوان زن انفاق می کند و نیز تناسب جمله اول آیه با جمله های بعدی چنان ایجاب می کند که اصل و فرع در گستره و تنگنا برابر باشند. همچنین ظاهر آیه حکایت دارد که انفاق و تفصیل، با هم به قوامیت مرد مشروعیت می بخشند، حال آن که در بیرون خانواده انفاق مطرح نیست، بنابراین استناد به اینکه هر چند انفاق در سطح جامعه مطرح نیست، اما برتری مرد بر زن عام است، پذیرفتنی نیست.
ـ «قوام»، صیغه مبالغه قائم است که از قام ـ یقوم گرفته شده و قام بدون حرف جر و نیز همراه با حروف ب، ل، فی، عن، الی، و علی به کار می رود. (ابن منظور، 1408، ج12، صص496 -504، ماده قوم) در صورتی که قوام و قام با علی به کار رود به معنای مراقبت و داوم و ثبات بر کاری یا ایستادن بر پایه چیزی و یا تکیه بر چیزی است. در این آیه معنای نخست اراده شده است؛ یعنی بسیار قیام کننده بر امور و کارها و نیازهای زنان، از این رو معانی اداره، سرپرستی، کفالت، تعهد، پاسداری، حفاظت، نگاهداری و نگاهبانی، مراعات، حمایت، پایداری، پای ورزی، ایستادگی، گماشتگی، کارگزاری، مراقبت و مواظبت را در توضیح آن آورده اند، چنانکه کم و بیش تعبیراتی چون ولایت، حکومت، تسلط، سیطره، احاطه، چیرگی و تکیه گاه بودن، در بعضی نوشته ها به حوزه معنایی آن راه یافته است. شاید دلیل چنین برداشت هایی تعبیر «فضل الله» باشد که در ادامه آمده است، ولی چنانکه خواهد آمد هرگز سلطه و سلطنتی در معنای آن پذیرفته نیست؛ چنانکه فضل نیز بر برتری و ارزش بیشتر دلالت ندارد.
ـ در کنار قوام، واژه های قائم، قیوم، قیم، قیام نیز در لغت آمده اند که بعضی با قوام یکسان هستند. چنانکه قیموم نیز هر چند در لغت نیامده، ولی در بعضی آثار و ادعیه دیده می شود. در این میان قیام و قیوم نام خداوند به شمار می آیند، ولی قیم و قوام به یک معنی هستند؛ بنابراین آنچه بعضی گفته اند که قوام غیر از قیم است، در نتیجه مرد هم قیم بر زن نیست، ناشی از آگاهی اندک از لغت است، در لغت نیز گفته شده، «قیم المرأة: زوجها، کانها یقوم بأمرها و مایحتاج الیه.» جز آنکه قیم در اصطلاح متأخر فقهی نوعی از سرپرستی است که در جهت رعایت حال ناتوانان، خردسالان و محجوران از تصرف در اموال، اعمال می شود و یا مواظبت و نظارتی که بر موقوفات می شود، اما قیم بودن مرد بر زن از اینگونه نیست، چنانکه قیم بودن شوهر مرتبه ای را برای او نمی رساند و فرودستی زن را دلالت ندارد؛ بلکه می توان گفت که قیم در اصطلاح فقهی نیز به طور لزوم به معنای فرودستی طرف مقابل قیم نیست و درباره ی اطفال، غایبان، قاصران و محجوران نیز نمی توان برتری ارزشی قیم را برایشان ادعا کرد. بنابراین قیم بودن فقط به معنای قیام به انجام وظایف سرپرستی است، اما برتری داشتن یا نداشتن از نشانه های بیرونی باید به دست آید.
ـ چنانکه گذشت قوام از فعل قام گرفته شه که مصدر آن قوم، قیام، قومه و قامه است؛ (ابن منظور، 1408، ج12، صص496-504، ماده ی قوم) بنابراین مصدرهایی از قبیل: قیومیت، یا قوامت ـ به رغم آنکه بسیار به کار می روند ـ ریشه و مستندی در منابع اصلی لغت ندارند. نتیجه اینکه برای معنای قیام کردن به امور، باید از یکی از چهار مصدر بالا بهره گرفت اما اگر از کلمات وصفی قیام و قیم و قیوم و قوام، مصدر صناعی بسازیم، باید از کلمات قیامیت، قیمیت، قیومیت و قوامیت بهره جوییم، جز آنکه قیومیت و قیامیت ویژه ی خداوند خواهد بود و درباره ی مرد به کار نمی رود.
ـ بعضی گفته اند: «قوام، بیشتر از قیم و قیام بر مبالغه دلالت دارد و قیام او مثل قیام والی بر رعیت است، بنابراین سیطره و احاطه توأم با قدرت دارد؛ گویی حیات زن، قائم و نیازمند به وجود مرد است». (طهرانی، 1376، ص76) مستند هیچیک از گزاره های این سخن را نیافته ایم بویژه آنکه قیام را در لغت، صفت و نام خاص خداوند دانسته اند. پس می توان گفت سیطره ی شوهر بر همسر از سیطره ی خداوند بر آفریده ها بیشتر است!
ـ چنانکه گذشت قوامیت به معنای مراقبت، پایداری و ایستادگی بر امور، کارها و نیازهای زن است؛ اما برتری این کارها در لغت نیامده، چنانکه محدوده دقیقی برای قوامیت نیز ترسیم نشده است. در تعبیرات مفسران مواردی مانند آموختن، پرورش دادن، تأدیب، تدبیر، نظارت بر رفت و آمد، مواظبت در خانه، منع از بیرون رفتن از خانه و... آمده که به نظر می رسد همگی برداشت های مفسران باشد. شاید بتوان گفت آنچه در حفظ تعادل شخصیت زن و تأمین نیازهای روحی و جسمی او و در نتیجه قوام، سازمان و سامان خانواده دخالت دارد، در محدوده ی قوامیت می گنجد.
ـ قوامیت به معنایی که گذشت، وظیفه و مسئولیت است و هرگز برتری ، فضیلت، شرافت و امتیاز یا سلطنت مرد بر زن را نمی رساند، بلکه ملاک های برتری امور دیگری است. در «اقرب الموارد» مولف به صراحت می گوید: «رعایت و کفالت است و نه ولایت و سلطنت»(1)
برتری نه از قوامیت استفاده می شود و نه از «علی» و نه از فضل، چنانکه در نکته های چهاردهم و پانزدهم خواهد آمدـ زیرا قام همراه با علی بیشتر درباره ی امور وظایف به کار می رود که در آنجا علو و نسبت سنجی بین کسی که قائم بر امر است و آن چیزی که او بدان قیام دارد، معنی ندارد. چنانکه به احتمال زیاد «قَوَّامُون عَلَی النِّسَاءِ» با حذف مضاف باشد؛ یعنی «قوامون علی شئون النساء و حاجاتهن» گفته اند حکمت در تشریع قوامیت مرد، آن است که هیچ گروهی ـ حتی دو نفره ـ برنامه ها وسیر حرکتشان سامان نخواهد یافت، مگر آنکه یکی مسئول باشد ـ چنانکه در روایتی نیز آمده ـ بنابراین در خانواده نیز که مهمترین بنیادهای جمعی است باید چنین باشد.
«علامه جعفری» در این زمینه می نویسد: اداره خانواده به یکی از چهار شکل ذیل تصور می شود:
1. اداره ی آن با زن و مرد است که چنین چیزی امکان ندارد، زیرا اگر دو مرد نیز با هم مسئول باشند، تصادم، تزاحم و برخورد و جدایی را در پی خواهد داشت.
2. زن به تنهایی مسئول باشد که در آن صورت تنظیم ارتباطات با موانع و اختلالات رو به رو خواهد شد.
3. پدر سالاری سلطه گرانه و خودخواهانه که در بعضی جوامع دیده می شود، ولی چنین حالتی فضای جامعه را جهنمی کرده، عظمت ها و ارزش های زن را سرکوب می کند و طعم خوش زندگی را در کام فرزندان تلخ می کند.
4. نظام شورایی باسرپرستی و مأموریت اجرایی مرد که همراه با اعتدال است و معنای قوام نیز همین است. اشکال بعضی از غریبان بر اسلام مبنی بر اینکه اسلام، مرد را امیر و زن را اسیر کرده، به دلیل رفتار بیرونی بعضی از جوامع اسلامی و برداشت های نادرست از آیه «الرِّجَال قَوَّامُونَ عَلَی النِّسَاءِ» است.
ایشان تأکید دارد که قوام و قیم مصطلح حقوقی و فقهی نیست و قوامیت بر اساس علت طبیعی است نه قراردادی و تحکمی. (جعفری،1362، ج11، ص267)
ـ بنابر آنچه گذشت قوامیت مرد، نوعی مسئولیت در جهت اداره بنیاد خانواده است و الزامات و تکالیفی حقوقی و اخلاقی در پی آن، بر عهده مرد خواهد بود. از جمله لزوم انفاق و رفتار بر اساس قسط و چه بسا بتوان گفت آیه شریف «... کُونُوا قَوّامینَ بِالقِسط...» (نساء، 135) آیه مورد بحث را تبیین و تفسیر یا تکمیل می کند، چنانکه اگر در چارچوب انواع ولایت ها بگنجد آنچه وظیفه والیان به طور عموم است در اینجا نیز مطرح می باشد.

نکات تفسری مفهوم قوامیت 
 

در تفسیر آیه «الرِّجَال قَوَّامُون عَلَی النِّسَاء» و معنای قوام بودن مردان بین علمای شیعه و سنی اختلاف نظرهای زیادی وجود دارد که با توجه به بررسی های مختلف که انجام شده، به اختصار به معرفی شمه ای از آراء ایشان پرداخته خواهد شد.
دسته اول معانی مختلفی را درباره ی نقش برتر مرد در خانواده بیان داشته اند و قوام بودن مردان را به معنی داشتن حق تأدیب زن تعبیر نموده اند. مرحوم شیخ طوسی می فرمایند: قوام بودن به معنی داشتن « حق تدبیر» است. بدین معنا که مردان به امر به زنان در خصوص اطاعت از دستورات الهی و دستورات همسرانشان قیام می کنند... صاحب تفسیر جامع البیان نیز تفسیری قریب به این معنا ارائه داده است، بدین معنا که مردان موظف به قیام به امور زنان خود هستند.(طبری، 1392، ج4، ص110) بعضی دیگر از مفسران مانند قرطبی قوام بودن مردان را به معنای حمایت مردان از زنان و محافظت از ایشان تعبیر نموده اند که مختصراً اشاره گردید. (قرطبی، 1965، ج5، ص168)
ایشان در ادامه این تعبیر، عهده دار بودن نفقه و تدبیر امور اقتصادی زن را به معنای قوام بودن بر زن می داند؛ یعنی مردان علاوه بر دفاع و حفاظت از زنان، امر تدبیر، تحصیل و پرداخت نفقه زن را به عهده دارند؛ (قرطبی، 1965، ج5، ص168) «ای یقومون بالنفقه علیهن و الذب عنهن».
دسته دیگری از مفسران قوام بودن مرد را بر زن به سلطه ی مرد بر زن تعبیر کرده اند. (فیض کاشانی، 1362، ج1، ص353؛ قمی نیشابوری ، 1349، ج4) غالب مواردی که به عنوان نمونه های برتری زنان بر مردان ذکر شده است، خدشه پذیر است. چه بسیاری از آنها مواردی است که بیانگر اوضاع و احوال اجتماعی حاکم بر زنان در جامعه و زمان خاصی بوده است که اکنون در بسیاری از جوامع مصداق ندارد. مانند غلبه سواد و دانش در مردان، خانه نشینی زنان که منجر به دوری ایشان از مسائل و فعالیت های اجتماعی و مشارکت و اظهار نظر ایشان می شود. حال سؤالی که مطرح است، این است که تفضیل و برتری در این آیه شریفه علت است یا حکمت؟

تفضیل، علت یا حکمت؟
 

اگر برتری های مرد و نفقه دادن وی به عنوان علت قوامیت باشد، با عدم این دو علت، مرد دیگر حق ادعای سرپرستی بر زن را ندارد. برای نمونه اگر از نظر تدبیر، برنامه ریزی، قدرت و سایر اموری که معمولاً در مردان یافت می شود، مرد از زن خود ضعیف تر باشد یا در عمل، زن مخارج زندگی خانواده را برعهده داشته باشد، مرد حق ادعای سرپرستی و تصمیم گیری را نداشته و سایر حقوق از عهده او برداشته می شود. اما اگر این دو عامل به عنوان حکمت قوامیت باشد، گر چه به طور استثنا زن برتری داشته باشد یا به طور کامل کارهای معیشتی را بر عهده گیرد، باز حق سرپرستی مرد محفوظ است.(2)
آیا جمله «الرِّجَال قَوَّامُون عَلَی النِّسَء» خبری است؟
جمله «الرِّجَال قَوَّامُون عَلَی النِّسَاء» جمله خبری است نه انشایی و از سرپرستی متداول مردان در خانواده خبر می دهد، گر چه در آن زمان و زمان های دیگر خانواده هایی بودند که در عمل سرپرستی زن را چه در برتری های خردگرایانه، تدبیر، دوراندیشی، علم و فهم و چه در اداره اقتصادی خانواده به عهده داشتند.(3)
آیا ریاست مرد امری قانونی است یا تکوینی؟ روایت است که فردی از امام باقر (ع) سوال کرد که: «مردی به همسرش می گوید اختیار کار تو با خودت است امام (ع) فرمودند: چگونه این ممکن است، در حالی که خداوند می فرماید: «الرِّجَال قَوَّامُون عَلَی النِّسَاء»؛ این گفته ی مرد ارزشی ندارد».
در قانون نیز مسئولیت مدیریت و ریاست بر خانواده به جهت جنبه امری و تکلیفی، قابل اسقاط یا واگذاری نیست؛ بنابراین زوجین نمی توانند با انعقاد قرارداد خصوصی یا شرط ضمن عقد، این موقعیت را نادیده بگیرند یا از اقتدار قانونی آن بکاهند یا قلمرو آنرا محدود کنند. (مقدادی، 1381، صص 110-111)

برتری مردان بر زنان یا برتری شوهران بر همسران؟
 

درباره ی اینکه آیا آیه درباره ی برتری مردان بر زنان یا برتری شوهران بر همسرانشان است، دو دیدگاه وجود دارد. بعضی معتقدند آیه به دلیل اولویت و سایر شواهد، عام است و مراد آیه برتری مردان بر زنان به طور کلی است، اما بعضی دیگر معتقدند گر چه در آیه از الفاظ عامی مثل «الرجال» و «النساء» استفاده شده، اما به قرینه ذیل آیه مراد همسران است.(4)
با توجه به مباحث بیان شده، روشن می شود که به نظر بسیاری از مفسران،آیه مذکور با توجه به سیاق آیات قبل و بعد و حتی صدور ذیل آیه به روابط زن و مرد در خانواده مربوط است و بیانگر حکم مسئولیتی و سرپرستی مرد در خانواده، حمایت و حفاظت از آن، تأمین معاش و تدبیر امور اقتصادی خانواده است و به هر حال نمی توان از آیه شریفه مذکور، حکم برتری مردان بر زنان را استنباط کرد. چنین برداشتی با سایر آیات قرآن که در مقام ملاک های برتری و فضیلت انسان است منافات دارد؛ زیرا هیچیک از آیات قرآن کریم، ملاک ارزش های والای انسانی به جنس مذکر اختصاص ندارد، بلکه ملاک ارزش های کار و کوشش با هدف گیری های انسانی است؛ «وَ أن لَّیسَ لِلإنسانِ إلّا مَا سَعَی» و حتی در قرآن نمی توان یک آیه یافت که برای مرد در برابر زن ارزش برتری انسانی را اثبات کند. (جعفری، 1362، ج11، ص273) 
همچنین به نظر بیشتر فقها فلسفه ی قوام بودن مرد، عهده دار بودن امور زنان و برتری ارزش اقتصادی مرد در غالب جوامع است و این در حالی است که پیام اصلی کنوانسیون، محو کلیه اشکال تبعیض علیه زنان، برابری (تشابه) کامل زن و مرد و از میان رفتن تمام تمایزات در عرصه های حقوقی، اقتصادی، سیاسی، اجتماعی است و از وجود این تمایزات که برگرفته از سرشت و تفاوت های صوری زن و مرد است، به تبعیض علیه زنان یاد می کند. در این کنوانسیون عبارت تبعیض علیه زنان به هر گونه تمایز، محرومیت، استثنا و محدودیت بر اساس جنسیت اطلاق می شود.(5)
در حالی که در بررسی یکی از آیات شریفه قرآن کریم و سوءتعبیری که از معنای قوام به عمل آمده است، بعضی در صدد ستیزه جویی با این نگرش قرآنی برآمده اند، ما در این مجال کوتاه مفاهیم و مبانی اساس قوامیت را تبیین کرده ایم که خود نشانگر سوءاستفاده و سوءتفسیر مغرضانی است که درصدد تحریف و تنقیص معارف دینی هستند و در اذهان عمومی آنچنان با تبلیغات سوء نسل جوان را تحت  تأثیر قرار داده اند که گویی این نگرش تبعیضی از قرآن گرفته شده است. برای رفع توهم برتری ذاتی و فضیلت مردان بر زنان در قرآن کریم پس از بیان حکم قوام بودن مردان، اوصافی از ارزش های انسانی برای جنس مؤنث مطرح می کند و می فرماید که:
«زن های شایسته، زنانی هستند که همواره در ارتباط با خدا بوده و نگهبان فرمان الهی در غیاب همسرانشان هستند «...فَالصّالِحاتُ قانِتاتٌ حافِظاتٌ لِِلغَیبِ بِمَا حَفِظَ اللهُ...»؛ زیرا نقش زن در بهره برداری یا اختلال نظم خانواده فوق العاده مهمتر و بیشتر از مرد است. بنابراین زنان را به نقشی که دارند آگاه می سازد، او را متوجه مسئولیت خطیرش می کرده و رکن اصلی و عامل اعتدال خانواده معرفی می کند». (جعفری، 1362، ج11، ص273)
سور و آیات قرآن بهترین ادله برای درک حقوق انسانی زن است، زیرا سیر تاریخی حقوق زنان بویژه در عصر جاهلیت، بیان کننده ی حقوق و امتیازاتی است که دین اسلام برای زنان قرار داده است. در واقع سیرتدریجی اعطا حقوق انسانی به زن از آیات خلقت بشر (نساء، 1) آغاز و سپس در لابه لای تمامی آیاتی که به حقوق زن مرتبط است به تبیین و تشریع حق مالکیت (نساء، 7) زنان، شخصیت بخشیدن به زن و شریک مردان بودن، نهی از سختگیری و در فشار قرار دادن زنان، به جهت گرفتن مهریه از آنها می پردازد.(نساء، 19)

حقوق انسانی زنان در قرآن و کنوانسیون رفع تبعیض
 

به اعتقاد متفکران و اندیشمندان مسلمان، حقوق طبیعی، فطری و انسانی از آنجا پیدا شده که توجه به هدف و رسیدن به کمال در نهاد انسان به امانت نهاده شده است. هر استعداد طبیعی مبنای یک حق طبیعی است و سندی برای آن به شمار می آید. ریشه و اساس حقوق خانوادگی را مانند سایر حقوق طبیعی باید در طبیعت جست و جو کرد و از استعدادهای طبیعی زن و مرد و انواع سندهایی که خلقت به دست آنها سپرده دریافت. از نظر اسلام زن و مرد در جامعه و خانواده هر دو انسانند و از حقوق انسانی مشابهی برخوردار هستند، اما تفاوت جنسیت و روحیات غالب آنها سبب شده تا دارای حقوق و تکالیف غیرمشابهی باشند. در جهان امروز غربی ها و طرفداران نظریه فمینیسم ، با تمسک به میثاق های بین المللی سعی دارند که میان زن و مرد از جهت قوانین، مقررات، حقوق و وظایف، وضع یکسان و مشابهی به وجود آورند و تفاوت های غریزی و طبیعی زن و مرد را تا حد امکان نادیده بگیرند. حال آنکه مبنای این عهدنامه چیزی جز حقوق طبیعی نیست.
در نقد محتوایی کنوانسیون صرف نظر از توجه به تأکید بر تساوی زنان با مردان (نه تنظیم روابط حقوقی عادلانه متناسب با واقعیات و نیز حفظ ارزش های زنان با تأکید بر رفع محرومیت از آنان)، باید به محتوای لیبرالی آن نیز توجه کرد. مبانی فکری حاکم بر کنوانسیون، همان چیزی است که در اعلامیه ی حقوق بشر وجود داشت و به دلیل بیگانگی آن با ارزش های دینی، کشورهای اسلامی را بر آن داشت تا به تدوین اعلامیه حقوق بشر اسلامی اقدام کنند.(6)
معنای تساوی حقوق مرد و زن در محیط خانواده این است که هریک از آنها از جمع حقوق طبیعی خود بهره مند باشند، که بخشی از این حقوق مشترک و بخشی دیگر مختص به جنس خاص است، ولی حاصل جمع حقوق مشترک و مختص مرد مساوی با زن است (7) در نهضت فمینیستی یک قرن اخیر که به نام زن و برای زن در اروپا صورت گرفت این بود که زن حقوق کم و بیش مشابه با مرد پیدا کرد، اما با توجه به وضع طبیعی و احتیاجات جسمی و روحی زن، او هرگز حقوق مساوی با مرد پیدا نکرد. زیرا اگر بخواهیم زن حقوقی مساوی با حقوق مرد و سعادتی و منزلتی برابر با او بیابد، تنها راه مناسبش این است که مشابهت های حقوقی از میان برداشته شود و برای مردان حقوقی متناسب با آنها و برای زنان نیز حقوقی متناسب با خودشان قائل شویم.
این همان چیزی است که در نصوص اسلامی از آن به حقوق انسانی و طبیعی تعبیر شده است. عدم تشابه حقوق زن و مرد در حدودی که طبیعت زن و مرد را در وضع نامشابهی قرار داده، هم با عدالت و حقوق فطری مطابقت دارد و هم سعادت خانواده را بیشتر و بهتر تأمین می کند. جالب اینجاست که بعضی از متفکران جهان غرب نیز بدان قائلند و در واقع کلام وحی در خصوص تبیین منزلت و جایگاه حقوق فطری و طبیعی انسان ها، امری منطبق با عدالت اجتماعی است.(8)
چنانچه ذکر شد، اسلام پایه ی احکام و حقوق مربوط به زن را بر مبنای فطرت قرار داده است. هم سویی شریعت و طبیعت، مبانی صدور حقوق زنان و مردان است. زیرا وظایف اجتماعی و تکالیف اعتباری که متفرع بر آن است، به فطرت و طبیعت انسان ختم می شود. اعمال حیاتی که انسان را به سعادت می رساند به طور کامل با دستگاه فطرت آفرینش تطابق دارد.
آنچه فطرت درباره ی حقوق اجتماعی افراد اقتضا دارد، این است که چون همه انسان ها دارای فطرت بشری هستند حقوق مساوی و مشابهی دارند، اما مقتضای مساواتی که عدل اجتماعی به آن حکم می کند این نیست که هر مقام اجتماعی به هر فردی واگذار شود؛ بلکه افراد دارای حقوق اکتسابی متفاوتی هستند، به شیوه عملکرد آنها و انجام وظایف آنها بستگی دارد.(9)
در اسلام مرد و زن از مواهبی مانند فکر، اراده، اختیار برخوردارند، بنابراین هر دو می توانند در تحصیل احتیاجات زندگی که حیات انسانی مبتنی بر آن است، فعالیت نمایند. زن می تواند به طور مستقل مانند مرد اراده کند، کار کند، مالک نتیجه ی کار و تلاش خود باشد و حتی در زندگی فردی و اجتماعی تصرفاتی انجام دهد، زیرا اسلام زن را از نعمت آزادی و استقلال که تا قبل از ظهور اسلام صفحات تاریخ خالی از آن بود، بهره مند ساخته است.
در تمام خطاب های قرآنی، ملاک کیفر، پاداش، رشد و تعالی انسانی و عقلانی، به جنسیت افراد ربطی ندارد و زن و مرد به طور کامل در کنار هم قرار می گیرند.
ـ «...أنّی لا أُضیعُ عَمَلَ عامِلٍ مِنکُم مِن ذَکَرٍ أو أُنثی‏ بَعضُکُم مِن بَعضٍ...» .(آل عمران، 195)
ـ «وَ مَن یَعمَل مِنَ الصّالِحاتِ مِن ذَکَرٍ أو أُنثی‏ وَ هُوَ مُؤمِنٌ فَأُولئِکَ یَدخُلُونَ الجَنَّهَ وَ لا یُظلَمُونَ نَقیرًا».(نساء، 124)
ـ «مَن کَفَرَ فَعَلَیهِ کُفرُهُ وَ مَن عَمِلَ صالِحًا فَِلأنفُسِهِم یَمهَدُونَ».(روم، 44)
ـ «مَن عَمِلَ صالِحًا مِن ذَکَرٍ أو أُنثی‏ وَ هُوَ مُؤمِنٌ فَلَنُحیِیَنَّهُ حَیاهً طَیِّبَهً...» .(نحل، 97)
ـ «...لِلرِّجالِ نَصیبٌ مِمَّا اکتَسَبُوا وَ لِلنِّساءِ نَصیبٌ مِمَّا اکتَسَبنَ...». (نساء ، 32)
ـ «لِلرِّجالِ نَصیبٌ مِمّا تَرَکَ الوالِدانِ وَ الأقرَبُونَ وَ لِلنِّساءِ نَصیبٌ مِمّا تَرَکَ الوالِدانِ وَ الأقرَبُونَ...».(نساء، 7)
در تمامی این آیات نورانی و آیات دیگر (10)، خداوند زن و مرد را به عنوان انسان از حقوق خاص خود بهره مند ساخته و توازن و تعادل حقوقی بر مبنای سرشت و فطرت و تفاوت های فردی بین آنها ایجاد کرده است.
دستورات دین مقدس اسلام در خصوص حقوق و تکالیف زن و مرد در محیط خانواده، به طور دقیق مبتنی بر حقوق طبیعی آنها طراحی شده است. حقوقی که زیربنای اصلی (11) حقوق بشر و عهدنامه ی رفع تبعیض علیه بانوان است. از این رو از بین بردن تساوی زن و مرد با استفاده از حربه ی تشابه حقوق آنها که در بعضی از مواد کنوانسیون مشاهده می شود، نه با دستورات اسلام سازگاری دارد و نه با زیربنای اساسی این کنوانسیون. به عنوان مثال می توان به بند ب ماده 16 کنوانسیون اشاره کرد که قائل به حق مشابه در انتخاب آزادانه همسر است، هر چند اسلام در انتخاب همسر حق مشابه را می پذیرد، ولی انتخاب همسر را بدین مفهوم آزادانه ندانسته، بلکه متصف به شرایط و ضوابطی خاص کرده است؛ از آن جمله اینکه برای مردان و زنان که دارای دین یکسان نیستند حق ازدواج قائل نیست. در اینجا باید گفت که این امر به جهت حفظ کرامت فرد مؤمن و موحد و نیز حق فرزند در برخورداری از تعالیم متکامل والدین است. در واقع این ضوابط که شامل حال مردان و زنان است، تبعیض در حق زنان نیست.
نمونه ی دیگر آنکه بند ح ماده 14، ماده 12، بند ب ماده 14 و بند هـ ماده 16 به موضوع حق زن در پیشگیری از بارداری و برنامه ریزی خانواده پرداخته است و آنرا به عنوان یک حق جهت برخورداری از سایر حقوق اجتماعی معرفی می کند، در حالی که در کل مواد کنوانسیون یک بند از یک ماده هم به حق زن در برخورداری از عفت، حیا و صفای باطنی، رشد و تعالی روحی که موارد جزئی از حقوق طبیعی زنان می باشد اشاره نشده است. آنچه در قرآن کریم و متون مقدس ادیان توحیدی بارها و بارها بدان اشاره شده است، مانند عفت ، حیا و قداست حضرت مریم (س)، دختران شعیب پیامبر و حضرت زهرا (س) در کنوانسیون مورد غفلت واقع شده است و در آن، به دلیل تفکر اومانیستی حاکم بر آن، بر استقلال فردی زن در کانون خانواده تأکید شده است، در حالی که در اندیشه اسلامی این حقوق و استقلال  افراد همزمان با رعایت و در نظر گرفتن حقوق آحاد جامعه و بویژه خانواده تعریف می شود و هر انسانی ضمن آنکه حقوق فردی و طبیعی مختص به خود دارد، تا بدانجا می تواند حقوق خود را اعمال کند که حقوق سایر شهروندان و افراد جامعه را تحت الشعاع و مخدوش نکند.
یکی از راهکارهایی که طرفداران و پیشگامان تنظیم کنوانسیون رفع تبعیض علیه زنان در پیش گرفته اند، تثبیت قاعده ی آمره (12) (یوس کگنز Jus ) Cogens است. پذیرش عهدنامه ی رفع تبعیض علیه زنان با احتمال اینکه به صورت قاعده آمره باشد، درست نبوده و از نظر حقوق بین الملل هم قابل قبول نیست.

نتیجه 
 

1. در قرآن و نصوص دینی، اصل و مبنای آفرینش انسان ها و اعطای حقوق بدان ها بر مبنای حقیقت آدمی و شئون انسانی انسان ها است و جنسیت نقشی در اعطای حقوق فطری و طبیعی ندارد.
2. بر اساس تحلیل و تبیین جایگاه قوامیت، بدین نتیجه می توان رسید که این آیه به روابط زن و مرد در خانواده مربوط است و بیانگر حکم مسئولیت، حمایت و حفاظتی است که مرد باید از زن و خانواده خود بنماید و کمر همت بر تأمین معاش و تدبیر امور اقتصادی خانواده بر بندد و به هر حال از آیه مزبور حکم به برتری مردان بر زنان را نمی توان صادر کرد، زیرا چنین برداشتی با مفاد سایر آیات قرآن کریم منافات دارد.
3. معنای تساوی حقوق مرد و زن در محیط خانواده این است که هر یک از آنها از جمیع حقوق طبیعی خود بهره مند باشند که بخشی از این حقوق مشترک و بخشی دیگر مختص به جنس خاص است.
4. حقوق انسانی و فطری که زیربنای مفاد حقوقی آیات قرآن کریم است، دلالت بر همسویی شریعت با طبیعت دارد و این بدان معنا نیست که به طور ضروری باید در سایر حقوق اجتماعی نیز زن و مرد یکسان باشند؛ چرا که رعایت حقوق طبیعی زن و مرد در خانواده و جامعه مستلزم اعطای حقوقی متناسب با شأن، جایگاه، فطرت و موقعیت هر یک از آن دو (زن و مرد) است.
5. پذیرش مفاد کنوانسیون رفع تبعیض علاوه بر تحمیل بعضی موارد و دستورات منافی با دستورات دین مبین اسلام، پیامدهایی چون تن در دادن به قاعده آمره دارد و متولیان آن می توانند در هر زمان و مکانی، دولت ها را در برابر اجرای مفاد کنوانسیون متعهد و مسئول کنند و این چیزی است که با مفاد حقوق بین الملل مخالف است.

پی نوشت ها :
 

*دبیر مدرسه راهنمایی داعی الاسلام (شهرستان آمل) 1. شرتوتی، اقرب الموارد، ماده ی قوم.
2. حقوق زن و سرپرستی مرد در نگاه مفسران قرآن، ص3.
3. همان، ص4.
4. حقوق زن و سرپرستی مرد در نگاه مفسران قرآنی، ص4.
5. ماده 1 کنوانسیون.
6. جهت مطالعه بیشتر ر.ک. اعلامیه جهانی حقوق بشر، گلن جانسون ص87 -127.
7. دیدگاه های فقهی در خصوص عهدنامه محو کلیه اشکال تبعیض علیه زنان، ص222.
8. اسپنسر، می گوید: «عدالت غیر از احساسات یا هر آمیخته دیگری است که عبارت از حقوق طبیعی افراد بشر است و رأی آنکه عدالت وجود خارجی داشته باشد، باید حقوق و امتیازات طبیعی را رعایت کند».
9. در مقدمه کنوانسیون نسبت به عدم رعایت این حقوق ابراز نگرانی شده و گویی زنان در تمام جوامع مذهبی زیر سیطره مردان هستند.
10. جهت مطالعه بیشتر به قرآن کریم، ر.ک. مؤمن، 40؛ حدید، 12 ؛ توبه، 67 و 61؛ فصلت، 46؛ جاثیه 15؛ جن 23؛ نور 2 و 4.
11. در مقدمه کنوانسیون ذکر شده: با اعتقاد به اینکه اعلامیه جهانی حقوق بشر اعلام می دارد که کلیه افراد بشر....مجاز به استفاده از کلیه حقوق و آزادی ها بدون هیچ گونه تمایزی از جمله جنسیت هستند.
12. قواعده آمره برای اولین بار در عهدنامه 1369 اوین ذکر شد و قاعده ای است که در مجموع، به عنوان قاعده آمره مورد قبول جامعه ی جهانی قرار گرفته و اتخاذ تصمیم برخلاف آن مجاز نیست. جهت مطالعه بیشتر به کتاب نهادهای روابط بین المللی، کلییار، کلود آلبر، ترجمه هدایت الله فلسفی، ص 464، مراجعه شود.
 

کتابنامه:
1. قرطبی، ابی عبدالله، محمد، (1965 م)، الجامع لاحکام القرآن، بیروت: داراحیءالتراث العربی.
2. ابن منظور، (1408ق)، لسان العرب، داراحیاءالتراث العربی.
3. جانسون، گلن، (1377)، اعلامیه جهانی حقوق بشر و تاریخچه بشر و تاریخچه آن، ترجمه محمدجعفر پاینده، تهران: نشر نی، ج2.
4. طبری، محمدبن جریر، (1392ق)، جامع البیان فی تفسیرالقرآن، بیروت: دارالمعرفه، چ دوم، ج4.
5. جعفری، محمدتقی، (1362)، ترجمه و تفسیر نهج البلاغه، تهران؛ دفتر نشر فرهنگ و اندیشه اسلامی.
6. دیدگاه های فقهی در خصوص عهدنامه محو کلیه اشکال تبعیض علیه زنان، (1377)، تهران: مرکز تحقیقات فقهی قوه قضاییه.
7. سید قطب، (1409)، فی ظلال القرآن، بیروت: دارالفکر.
8. طوسی، (1370)، التبیان، قم: دارالفکر.
9. طریحی، فخرالدین، (1365)، مجمع البحرین، تهران: نشر مرتضوی، ج2.
10. طهرانی، محمدحسین، (1376)، رساله بدیعه در تفسیر آیه: «الرجال قوامون علی النساء»، مشهد: نشر علامه طباطبایی.
11. عبده، محمد، (1373)، تفسیر المنار، قم: دارالکتب الاسلامیه.
12. فیض کاشانی، محسن، (1362)، تفسیر صافی، تهران: کتاب فروشی اسلامیه، چ6، ج1.
13. قمی نیشابوری، نظام الدین الحسن بن محمدبن حسین، (1349)، غرائب القرآن و رغائب الفرقان، در حاشیه مجمع البیان، نشرفراهانی.
14. کلییار، کلودآلبر، (1368)، نهادهای روابط بین المللی، ترجمه هدایت الله فلسفی، تهران: نشر نو.
15. مطهری، مرتضی، (1380)، یادداشت های استاد مطهری، قم: انتشارات صدرا.
16. مهریزی، مهدی،(1380)، سرپرستی و ریاست خانواده، مجله پیام زن، آبان ماه.
17. مقدادی، محمدمهدی، (1381)، ریاست مرد در رابطه زوجیت، قم: فصلنامه مفید، بهمن ماه، ش33.
منبع: مجموعه مقالات قرآن و حقوق- ش
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ اسفند ۹۶ ، ۲۳:۲۱
احمد جانقربانی
رهبر معظم انقلاب:


رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار دست‌اندرکاران کنگره شهدای استان سیستان و بلوچستان گفتند: شیعه و سنی در جمهوری اسلامی در دشوارترین میدان‌ها کنار یکدیگرند.
کد خبر: ۲۷۸۷۳۸

شیعه و سنی در جمهوری اسلامی در دشوارترین میدان‌ها کنار یکدیگرندبه گزارش گروه اخبار داخلی دفاع پرس به نقل از پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر مقام معظم رهبری، بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار دست‌اندرکاران کنگره شهدای استان سیستان‌وبلوچستان که در تاریخ ۱۶ بهمن ۹۶ برگزار شده بود، صبح امروز در محل این همایش در زاهدان قرائت شد.

حضرت آیت الله خامنه‌ای در این دیدار با اشاره به علاقه عمیق خود به مردم سیستان و بلوچستان، مردم بلوچ را گرم، صمیمی، با صفا و با استعداد، و مردم سیستان را از لحاظ گذشته تاریخی در بین همه اقوام ایرانی، کم‌نظیر و درخشان توصیف و خاطرنشان کردند: با وجود این استعداد‌های سرشار، در دوران قاجار و پهلوی به مردم سیستان و بلوچستان بی‌اعتنایی می‌شد و همین موجب شد که استعداد‌های مردم بروز نکند.

ایشان، خدمات انجام‌شده در این منطقه در سال‌های پس از انقلاب را نشانه محبت دوطرفه مردم و نظام دانستند و با اشاره به نیاز‌های مطرح‌شده از جانب استاندار در این دیدار افزودند: نیاز‌های مردم استان همچون آب‌شیرین‌کن و خط آهن را باید از طریق مسئولان ارشد دولتی به‌طور جدی دنبال کنید و با میدان آوردن بخش خصوصی، استفاده از منابع صندوق توسعه ملی نیز امکان‌پذیر خواهد شد.

رهبر انقلاب اسلامی، سیستان‌وبلوچستان را همچون استان‌های کردستان و گلستان مظهر وحدت اسلامی و الگوی همکاری و زندگی برادرانه شیعه و سنّی برای دنیا دانستند و با تأکید بر هوشیاری در مقابل تفرقه‌افکنی دشمن گفتند: شهادت یک نوجوان سنّی در دفاع مقدس و یا شهادت یک مولوی اهل سنت به علت دفاع از انقلاب اسلامی به‌دست ضدانقلاب، نشان می‌دهد برادران شیعه و سنی در جمهوری اسلامی در دشوارترین میدان‌ها در کنار یکدیگر حاضرند و باید با کار‌های فرهنگی و هنری این حقایق و وحدت واقعی را مجسم و نمایان کرد.

حضرت آیت الله خامنه‌ای، ایستادگی جمهوری اسلامی در مقابل جاهلیت مدرن با وجود تحریم و همه توطئه‌های نظامی و فرهنگی دشمنان را مرهون قدرت ایمان و فداکاری مردم خواندند و گفتند: مظهر کامل ایمان راسخ در زنجیره‌ی بسیار مهم ایمان و مقاومت، شهیدان و ایثارگران هستند، بنابراین نظام اسلامی به تعظیم و تکریم شهدا نیازمند است.

انتهای پیام/
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ بهمن ۹۶ ، ۲۱:۰۸
احمد جانقربانی


خواب و رؤیا در قرآن 
خواب و رؤیا در قرآن


نویسنده : سید حمید هاشمی


از جمله موضوعات مطرح شده در قرآن، خواب و خواب دیدن ( رؤیا ) است که تنها در سوره یوسف به سه نمونه رؤیای سرنوشت ساز اشاره شده است. 
با آنکه خواب و رؤیا،‌ بخشی از زندگی انسان است و یک سوم از عمر انسان در خواب سپری می‌شود و آدمی در عالم خواب با رؤیاهای گوناگون دست به گریبان است، اما هنوز اکثر مردم از حقیقت خواب و خواب دیدن بی‌خبرند. 
خواب، خواب دیدن و تعبیر رؤیا از دیرباز مورد توجه ملت‌ها بوده و هنوز نیز برای انسان‌ها حائز اهمیت است.
دانشمندان، فلاسفه و اندیشه‌وران، درباره حقیقت خواب و رؤیا ، اختلاف نظر دارند. قرآن کریم که ریشه همه معارف اسلامی است، از چند رؤیای مهم تاریخی و دارای اهمیت فراوان نام برده ، ‌و همچنین در چند آیه، حقیقت و ماهیت خواب نیز بیان شده است. 
پی بردن به حقیقت خواب و رؤیا در واقع پی‌ بردن به حقیقت انسان است، زیرا شناخت خواب و رؤیا، بخشی از شناخت انسان را تشکیل می‌دهد و گام مهمی است که در جهت شناخت انسان برداشته می‌شود. 
ما در عالم رؤیا به سفر می‌رویم ، با مردم معامله‌ می‌کنیم، دوستی یا دشمنی برقرار می‌نماییم ، چیزهایی به دست می‌آوریم و یا از دست می‌دهیم . این صحنه‌های گوناگونی که انسان درخواب می‌بیند چیست؟
برخی از رؤیاهای ما در آینده تعبیر می‌شود و آنچه در عالم خواب دیده‌ایم در متن زندگی ما و در عالم بیداری جامعه عمل می‌پوشد ،‌ عجیب است! چه کسی در عالم خواب اتفاقات آینده را به ما الهام می‌کند و ما را از رویدادهایی که هرگز تصورش را نمی‌کردیم با خبر می‌سازد. وانگهی اگر الهام کننده خداوند باشد یا فرشته‌ای از فرشتگان الهی ، ما که در عالم خواب به سر می‌بریم و بدن‌ها بر روی زمین افتاده است، به کدام قسمت از وجود ما الهام می‌شود؟!
اینها پرسش‌هایی است که پاسخ می‌طلبد و پاسخ درست به آن‌، ‌راه شناخت بهتر انسان را نیز هموار می‌کند. 

حقیقت خواب 

حقیقت خواب چیست؟ و چه می‌شود که انسان به خواب می‌رود؟ در این باره دانشمندان بحث‌های فراوانی دارند. 
بعضی آن را نتیجه انتقال قسمت عمده خون از مغز به دیگر قسمت‌های بدن می‌دانند، و به این ترتیب برای آن « عامل فیزیک» قائلند؛ بعضی دیگر عقیده دارند که فعالیت‌های زیاد جسمانی، سبب جمع شدن مواد سمی مخصوصی در بدن می‌شود و همین امر بر روی سلسله اعصاب اثر می‌گذراد و حالت خواب به انسان دست می‌دهد، و این حال ادامه دارد تا این سموم تجزیه شود و جذب بدن گردد به این ترتیب « عامل شیمیایی» برای آن قایل شده‌اند.1 
زیست‌شناسان و روان‌شناسان می‌گویند: از نظر فیزیولوژیک ، خواب حالتی است که در آن ساختمان زنده به تجدید حیات شیمیایی می‌پردازد، و در حالی که حرکات متوقف شده و درک حسی نیز تقریباً به حالت خاموشی در آمده است، انرژی کافی ذخیره می‌کند. از نظر روان‌شناسی در هنگام خواب ، فعالیت اصلی در بیداری ـ که درک واقعیت و واکنش در برابر آن است ـ به حال تعلیق و وقفه موقت در می‌آید2.
جمعی دیگر نوعی « عامل عصبی » برای خواب قائلند و می‌گویند: دستگاه فعال عصبی مخصوصی که در درون مغز انسان است و مبدأ حرکات مستمر اعضاست ،‌ بر اثر خستگی زیاد از کار می‌افتد و خاموش می‌شود. 
ولی هیچ یک از این نظریات نتوانسته است پاسخ قانع‌کننده‌ای به مسئله خواب بدهد ، هرچند تأثیر این عوامل را به طور اجمال نمی‌توان انکار کرد؟
به نظر می‌رسد چیزی که سبب شده دانشمندان امروز از بیان تفسیر روشنی برای مسئله خواب عاجز بمانند، همان تفکر مادی آنها است. آنها می‌خواهند بدون قبول اصالت و استقلال روح ، این مسئله را تفسیر کنند، درحالی که خواب قبل از آنکه یک پدیده جسمانی باشد یک پدیده روحانی است که بدون شناخت صحیح روح ، تفسیر و تعریف آن دشوار می‌باشد. 

حقیقت خواب از نظر قرآن 

قرآن مجید درآیاتی از سوره زمر دقیق‌ترین تفسیر را برای مسئله خواب بیان کرده ، زیرا می‌گوید خواب یک نوع « قبض روح» و جدایی روح از جسم است اما نه جدایی کامل. 
به این ترتیب هنگامی که به فرمان خدا پرتو روح از بدن برچیده می‌شود و جز شعاع کمرنگی از آن بر این جسم نمی‌تابد، دستگاه درک و شعور از کارمی‌افتد،‌ و انسان از حس حرکت باز می‌ماند هر چند قسمتی از فعالیت‌هایی که برای ادامه حیات او ضرورت دارد، مانند ضربان قلب و گردش خون و فعالیت دستگاه تنفس و تغذیه ادامه می‌یابد3.
در آیه 42 سوره زمر حقیقت و ماهیت خواب این‌گونه بیان می‌شود: « الله یتوفی الا نفس حین موتها و التی لم تمت فی منامها: خداست که در هنگام خواب جان‌ها را می‌گیرد و آن کسی که در هنگام خواب مرگش فرا نرسیده نیز روحش را می‌گیرد».
و به این ترتیب « خواب » برادر « مرگ » است و شکل ضعیفی از آن ، چرا که روابط روح و جسم به هنگام خواب به حداقل می‌رسد و بسیاری از پیوندهای این دو قطع می‌شود. 
ادامه آیه می‌فرماید:« فیمسک التی قضی علیها الموت و یرسل الأخری الی اجل مسمی ان فی ذلک لایات لقوم متفکرون: ارواح کسانی را که فرمان مرگ‌ آنها را صادر کرده نگه می‌دارد ( به گونه‌ای که هرگز از خواب بیدار نمی‌شود) و ارواح دیگری را که فرمان ادامه حیاتشان داده به بدن‌هایشان باز می‌گردد تا مرگ حتمی آنان فرا رسد. آری در این مسئله آیات و نشانه‌های روشنی ( از قدرت خدا ) است برای کسانی که تفکر می‌کنند». 
از این آیه ، چنین استنباط می‌شود که: 
انسان ترکیبی است از روح و جسم ، و روح گوهری است غیر مادی که ارتباط آن با جسم ، مایه نور و حیات آن است. همچنین به هنگام مرگ و خواب ، خداوند این رابطه را به عالم ارواح می‌برد، اما قطع ارتباط روح و جسم هنگام خواب چنان نیست که رابطه به کلی قطع شود. بنابراین ، روح نسبت به بدن دارای سه حالت است: اول ارتباط تام (حالت حیات و بیداری)، دوم ارتباط ناقص (حالت خواب) و سوم ، قطع ارتباط به طور کامل (حالت مرگ).
« خواب چهره ضعیفی از مرگ است و مرگ نمونه کاملی از « خواب » ؛ خواب از دلایل استقلال و اصالت روح است، مخصوصاً هنگامی که با «رؤیا» آن هم رؤیای صادقه توأم باشد این معنی روشن‌تر می‌شود. 
بعضی از ارواح هنگامی که در عالم خواب رابطه آنها با جسم ضعیف می‌شود ، گاه به قطع کامل این ارتباط می‌انجامد به طوری که صاحبان آنها هرگز بیدار نمی‌شوند‌ ، و اما ارواح دیگر ، در حال خواب و بیداری در نوسانند تا فرمان الهی فرا رسد. توجه به این حقیقت که انسان همه شب به هنگام « خواب » ،‌ در آستانه مرگ قرار می‌گیرد ، درس عبرتی است که اگر در آن بیندیشند برای « بیداری » او کافی است4.
در آیه 60 سوره انعام نیز حقیقت خواب این گونه بیان می‌شود:« او ( خداوند ) کسی است که ( روح ) شما را در شب ( به هنگام خواب ) می‌گیرد ، و از آنچه در روز انجام داده‌اید‌ (‌ از تمام کردار و گفتار شما) با خبر است پس شما را در روز ( از خواب ) بر می‌انگیزد. ( این نظام خواب و بیداری تکرار می‌شود ، شب می‌خوابید و روز شما را بیدار می‌کند و این وضع همچنان ادامه دارد) تا پایان زندگی شما فرا می‌رسد. سپس بازگشت شما به سوی خدا است و شما را از آنچه انجام داده‌اید آگاه می‌سازد.» 
« و هوالذی یتوفاکم بالیل و یعلم ما جرحتم بالنهار ثم یبعثکم فیه لیقضی اجل مسمی ثم الیه مرجعکم ثم ینبئکم بما کنتم تعلمون». 
از آیه، چنین برمی‌آید که درحال مرگ و خواب ، روح انسان از این عالم به عالم دیگر می‌رود ، نه بدن انسان.
در حال خواب ، بدن انسان روی زمین است و روح انسان در عالم دیگر سیر می‌کند و سپس برمی‌گردد و در حا ل مردن، بدن روی زمین یا زیر زمین است ولی روح به عالم دیگر می‌رود و برنمی‌گردد5.
یکی از شگفت ‌انگیزترین خواب‌هایی که در تاریخ بشر اتفاق افتاده و شباهت بسیار نزدیک به مرگ دارد و مجانست خواب و مرگ را به صورت شفاف می‌فهماند، خواب طولانی و بی‌نظیر اصحاب کهف است. خوابی که در آن از یک سو قدرت بی‌انتهای خداوند به نمایش گذاشته شده و از سوی دیگر بهترین و روشن‌ترین دلیل بر معاد جسمانی است. 
خواب اصحاب کهف آنقدر طولانی شد که به 309 سال بالغ گردید و به این ترتیب خوابی شبیه به مرگ، و بیداری‌اش همانند رستاخیز و این خواب واقعاً از داستان‌های تکان‌دهنده و عبرت‌آموز قرآن است؛ خوابی که در واقع برابر با عمر چهار یا پنج نسل از افراد بشربه طول می‌انجامید. 
قرآن کریم درباره اصحاب کهف می‌فرماید: ( همانگونه که قادر بودیم آنها را در چنین خواب طولانی فرو بریم، قادر بودیم آنها را به بیداری باز گردانیم ما آنها را از خواب برانگیختیم ) تا از یکدیگر سوال کنند ، یکی از آنها پرسید ( فکر می‌کنید چه مدت خوابیده‌اید؟ ) آنها در جواب گفتند: یک روز یا بخشی از یک روز ( ولی سرانجام نتوانستند دقیقاً بدانند خوابشان چقدر بوده لذا ) گفتند: پروردگار شما از مدت خوابتان آگاه ‌تر است 7». 

خواب از منظر روایات 

امیر مؤمنان علی (علیه السلام) ـ در حدیثی ـ به یارانش چنین تعلیم می‌داد:
« مسلمان نباید با حالت جنابت بخوابد ، و جز با طهارت وضو به بستر نرود ، ‌هرگاه آب نیابد تیمم کند ، زیرا روح مؤمن به سوی خداوند تعالی بالا می‌رود، او را می‌پذیرد و به او برکت می‌دهد ، هرگاه پایان عمرش فرارسیده باشد ، او را در گنج‌های رحمتش قرار می‌دهد ، و اگر فرا نرسیده باشد، ‌او را با امنایش از فرشتگان به جسدش باز می‌گرداند8.
از امام محمدتقی علیه السلام درباره حقیقت مرگ سوال شد ، حضرت در پاسخ چنین فرمود: 
مرگ همین خوابی است که هر شب به سراغ شما می‌آید ، با این اختلاف که مدتش طولانی است و انسان در این خواب بیدار نمی‌شود مگر روز قیامت ، افرادی که در حال خواب ، خواب می‌بینند و در آن حال به انواع فرح که به وصف و اندازه نیاید چگونه است حال سرور و شادمانی آنها یا حال دهشت و اضطراب آنها در خواب ، همینطوراست مرگ و احوالاتی که در آن حال بر انسان پیش می‌آید، پس آماده مرگ شوید9.
علامه فقید سید محمدحسین تهرانی درباره حقیقت خواب چنین می‌نویسد:
«‌ همین‌طور که در وقت خواب ، روح حرکت می‌کند به عالم تجرد فی الجمله که همان عالم ملکوت اسفل و عالم صورت و مثال است و بدن به زمین می‌افتد ، در وقت مردن نیز روح حرکت می‌کند به همان عالم یا به ملکوت اعلی و عالم معنی و عالم نفس ، و بدن را یکه و رها می‌گذارد. پس خواب ، مرگ چند ساعت است و مرگ، خواب دائمی و همیشگی ، و بین مرگ چند سال و چند صد سال تفاوتی نیست، کما اینکه بین خواب یک دقیقه و یک ساعت و چند ساعت و خواب 309 ساله اصحاب کهف تفاوتی وجود ندارد10».

حقیقت و ماهیت رؤیا در قرآن 

از مطالبی که تاکنون بیان شد ، « حقیقت و ماهیت رؤیا » به گونه‌ای روشن شد بسیارند خواب‌هایی که عیناً یا با مختصر تفسیری، در خارج واقع می‌شوند، و تفسیرهای مادی از بیان و توجیه این گونه خواب‌ها عاجزند، در حالی‌که تفسیرهای روحی به خوبی می‌توانند این مطالب را روشن سازند، زیرا روح انسان به هنگام جدایی از تن و ارتباط با عالم ارواح، حقایق بیشتری از گذشته و آینده را درک می‌کند و همین است که اساس رؤیاهای صادقه را شکل می‌دهد.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ بهمن ۹۶ ، ۲۲:۴۴
احمد جانقربانی


هفت آسمان و زمین در قرآن
 
 

نویسنده:دکتر محمد علی رضائی اصفهانی
 
 
 
 

در قرآن کریم هفت مورد به صراحت و دو مورد به کنایه سخن از آسمانهای هفت‌گانه گفته دشه است. و در یک مورد نیز ظاهراً سخن از زمین‌های هفت‌گانه گفته شده است. که به برخی از آن آیات اشاره می‌کنیم :
« الله الذی خلق سبع سموات و من الارض مثلهن یتنزل الامر بینهن »[1]
« خداوند همان کسی است که هفت آسمان را آفرید، و از زمین نیز همانند آنها را ، ‌فرمان او در میان آنها پیوسته فرود می‌آید. »
در آیات ( سوره بقره/29 ـ اسراء/44 ـ مؤمنون/86 ـ فصلت/12 ـ ملک/3 ـ نوح/15) نیز سخن از آسمانهای هفتگانه است.
و در مؤمنون/ 17 نیز ظاهرا سخن از آسمانهای هفتگانه آمده است «و لقد خلقنافوقکم سبع طرائق» اما تصریح نشده است. همچنانکه در آیه 13 سوره عم «و بنیافوقکم سبعا‌ً شداداُ» به کنایه آمده است.
و در آیه 12 سوره طلاق که گذشت ظاهر سخن از زمی‌های هفتگانه « و من الارض مثلهن » شده است ولی تصریح نشده است.

تاریخچه و دیدگاهها:

قرآن کریم هفت آسمان را از کلام نوح (‌نوح/ 15) نقل می‌کند و علامه طباطبائی در ذیل آیه نتیجه می‌گیرد که مشرکین معتقد به هفت آسمان بوده‌اند که نوح بوسیله این مطلب با آنان احتجاج می‌کند. پس معلوم می‌شود مسئله هفت آسمان قبل از اسلام بلکه قبل از پیدایش ادیان یهود و مسیحیت مطرح بوده است.
در کتاب مقدس نیز به صورت متعددی سخن از آسمان گفته شده است گاهی آسمان مادی و گاهی آسمان روحانی که خارج از این دنیاست و در آنجا قداست و سعادت برقرار می‌باشد و محل مخصوص حضرت اقدس الهی است. و حضرت مسیح یا پسر انسان از آنجا نزول می‌کند.
خاخامهای یهود بر این عقیده‌اند که هفت آسمان هست سه تا از آنها هیولائی ( یا جسمانی) است و چهار تا روحانی می‌باشد . که ملائکه و مقدسین در آنجا ساکنند.[2]
مدتی پس از آنکه قرآن کریم سخن از آسمانهای هفت‌گانه گفت، نظریه‌های کیهان شناسی یونانی وارد حوزه جهان اسلام شد و مسلمانان در دوره خلافت عباسیان با هیئت بطلمیوسی[3] آشنا شدند.
در اینجا اشکالی پدید آمد: تعداد افلاک در هیئت بطلمیوسی نه عدد بود اما تعداد آسمانهای قرآن هفت عدد بود.
از این دانشمندان مسلمان در پی توجیه و انطباق یافته‌های علمی زمانه خود با آیات قران برآمدند . و در این رابطه چند راه حل اندیشیده‌ شد:
1ـ بوعلی سینا (370ـ428 ق) بیان داشت که عرش در قران « و یحمل عرش ربک فوقهم یومئذ ثمانیة »[4] همان فلک نهم یا فلک الافلاک هیئت بطلمیوسی است. او افلاک هشتگانه را همان ملائکه‌ای می‌دانست که عرش را حمل می‌کنند.[5] او سعی کرد بدین وسیله بین کلام الهی و هیئت بطلمیوسی جمع کند.
2- خواجه طوسی ( 597ـ672 ق) متکلم و منجم مشهور مسلمان تلاش کرد تا عدد افلاک را از نه، به هفت تقلیل دهد. اما مورد حمایت دانشمندان قرار نگرفت.[6]
3ـ علامه مجلسی (ره) (م 1111 ق) محدث مشهور شیعه در مورد آیه 29 سوره بقره « ثم استوی الی السماء فسواهن سبع سماوات » نوشت: هفتگانه بودن آسمانها منافاتی با نه گانه بودن آنها که در علم نجوم ، ثابت شده است، ندارد، زیرا آسمان هشتم و نهم در زبان دینی ، به کرسی و عرش تعبیر شده است.[7]
4ـ حاج ملا هادی سبزواری در کتاب شرح منظومه خویش که در سال 1261 ق نوشته شده است، فلک هشتم را کرسی و فلک اطلس ( فلک نهم) را همان عرش می‌داند. علت این امر را جمع بین عقل و شرع می‌داند.[8]
تذکر: بوعلی سینا وعلامه مجلسی و ملاهادی سبزواری دلیل قانع کننده‌ای بر این تطبیق ارائه نکرده‌اند و لذا کلام ایشان قابل قبول به نظر نمی‌رسد. بلکه معنای لغوی و اصطلاحی عرش و کرسی با فلک هشتم و نهم مناسبتی ندارد.
کرسی به معنای تخت و کنایه از سلطه و سیطره و تدبیر و قیومیت خدا است.[9]عرش نیز در لغت ، در اصل به معنای خانه سقف‌دار است و به معنای تخت حکومت نیز آمده است چرا که بلند است. و در قرآن و روایات به معنای مرکز دستورات عالم است که رشته امور جهان به آن منتهی می‌شود[10] و مفسران نیز آن را به معنای « مظهر حکومت » دانسته‌اند . و منظور سلطنت و حکومت الهی است.[11]
5ـ یدالله نیازمند شیرازی در کتاب خویش می‌گوید منظور از عرش کائنات لایتناهی است و آسمان‌های هفت‌گانه کراتی است که به دور زمین و خورشید هر دو در حرکت هستند که هفت عددند.[12]
تذکر: جالب است که بدانیم تعداد سیارات منظومه شمسی که تا زمان انتشار کتاب فوق (1335 ش) کشف شده بود و مؤلف از آنها اطلاع داشت نه عدد بوده‌اند ولی شش عدد آنها همراه با ماه به دور زمین می‌چرخند و لذا ایشان دو مورد ( یعنی عطارد و زهره) را به حساب نیاورده و شش عدد باقی مانده را از آسمانهای هفتگانه دانسته و وقتی یکی کمبود داشته است کره ماه را هم اضافه کرده است.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ بهمن ۹۶ ، ۲۳:۴۲
احمد جانقربانی


اقتصاد مقاومتی اصطلاحی است که رهبر معظم انقلاب در برابر جنگ اقتصادی دشمنان مطرح کرده و خود به بیان بسیاری از مبانی و راهکارهای آن اشاره نموده است. در مطلب حاضر مبانی و اصول و قواعد اقتصاد مقاومتی از دیدگاه قرآن و به عبارتی نگرش اسلام به چنین اقتصادی تبیین شده است.

نگاه قرآن به اقتصاد
اقتصاد از نظر آموزه‌های قرآنی قوام جامعه است؛ به این معنا که جامعه بشری با اقتصاد، برپا می‌ایستد؛ زیرا آنچه که مردمان را حتی در نهاد کوچکی چون خانواده دور هم‌گرد می‌آورد پاسخگویی به نیازهای آرامشی و آسایشی یعنی روحی و جسمی بشر است؛ چرا که انسان سعادت را در این دو اصل جست‌وجو و معنا می‌کند.
خداوند درباره نقش اقتصاد در جامعه بشری می‌فرماید: و لا توتوا السفهاء اموالکم التی جعل الله لکم قیاما؛ اموال خود را – که خداوند آن را وسیه قوام زندگی شما قرار داده – به سفیهان و بی‌خردان مدهید. (نساء، آیه ۵)
در این آیه خداوند اموال یعنی امر اقتصادی را به عنوان عامل قیام جامعه دانست است. پس نقشی که اقتصاد در جامعه ایفا می‌کند همانند ستون میانی خیمه است که خیمه را بر پا نگه می‌دارد و به آن معنا و مفهوم می‌بخشد؛ اگر اقتصاد جامعه از میان برود یا سست و ضعیف شود به همان میزان جامعه آسیب می‌بیند.
از این آیه و آیات دیگر قرآنی می‌توان اهمیت اقتصاد را در زندگی بشر و نیز برپایی جامعه به دست آورد. البته خداوند در آیاتی چون ۸۵ سوره اعراف و ۸۴ تا ۸۶ سوره هود تامین سعادت واقعی انسان را در سایه یکتاپرستی، سلامت امور اقتصادی و پرهیز از فسادانگیزی دانسته و در آیات ۳ و ۴۱ و ۴۳ و ۸۳ و ۱۷۷ و ۲۷۷ سوره بقره و ۳۹ سوره نساء و ۲ و ۳ سوره انفال و آیات دیگر، امور اقتصادی و معیشتی مردم را دارای جایگاهی مهم در حد مسائل اعتقادی و عبادی قرار داده است.
از نظر قرآن اقتصاد تنها در حوزه امور مادی انسان و جامعه نقش ندارد، بلکه نقشی فراتر از آن می‌توان برای اقتصاد تعریف کرد. از همین رو خداوند بر نقش بهره‌مندی‌های اقتصادی در امور معنوی و معنویت تاکید می‌کند. (توبه، آیه ۷۵؛ صف، آیات ۱۰ تا ۱۲)
ماهیت اقتصاد مقاومتی
اصطلاح اقتصاد مقاومتی در برابر وضعیت جنگی تعریف شده است؛ یعنی زمانی که دشمنان از همه حربه‌ها برای به زانو در آوردن جامعه اسلامی بهره می‌گیرند و با تحریم اقتصادی و مانند آن می‌کوشند تا جامعه را تضعیف کرده و آن را شکست دهند. در حقیقت اقتصاد مقاومتی به اقتصادی گفته می‌شود که برای شرایط سخت جنگی و هجوم دشمنان به جامعه اسلامی سامان می‌یابد؛ اما گر به دقت در مسئله اقتصادی و نقش کلیدی آن در جامعه توجه شود، روشن می‌شود که هر جامعه ای باید شرایط اقتصاد مقاومتی را در برنامه داشته باشد؛ زیرا همان طوری که قوام جامعه به اقتصاد است، اقتصادی نیز می‌تواند پایدار و شکوفا و پویا باشد که از عنصر اقتصاد مقاومتی برخوردار باشد و تحت‌تاثیر شرایط سخت طبیعی و یا غیرطبیعی چون جنگ و تحریم و مانند آنها بتواند هم چنان برقرار باشد و نقش قوام‌بخشی خود را ایفا کند.
به بیانی دیگر، بر اساس آموزه‌های قرآنی، اقتصاد جامعه باید بر عنصر اقتصاد مقاومتی شکل گیرد تا هم از نظر درونی قوام‌بخش باشد و هم از نظر بیرونی بتواند در برابر فشارهای گوناگونی چون خشکسالی، زلزله، جنگ و تحریم مقاومت داشته باشد.
آیات قرآن از انسان‌ها می‌خواهد تا مسئولیت خویش را به عنوان خلیفه الهی در زمین با آبادانی زمین که همان فعالیت‌های اقتصادی است (هود، آیه ۶۱) به درستی انجام دهند؛ زیرا با این روش است که انسان می‌تواند به کمال خویش دست یابد و به عنوان انسان کامل به بهشت برین درآید و همان‌طوری که ایمان به عنوان عمل صالح در آموزه‌های قرآنی عامل ورود به بهشت معرفی شده، اعمال اقتصادی چون انفاق، احسان مالی، اکرام مالی، اطعام، صدقه، قرض‌الحسنه و مانند آنها به عنوان عمل صالح عامل اصلی ورود به بهشت دانسته شده است؛ در حقیقت دو بال پرواز بشر، عمل صالح ایمانی و عمل صالح در قالب عبادی و اقتصادی است که انسان را به سعادت ابدی می‌رساند. (فاطر، آیه ۱۰)
ضرورت اقتصاد مقاومتی
بر اساس آیات قرآنی داشتن اقتصاد مقاومتی همانند اقتصاد قوام‌بخش، ضروری و لازم جامعه اسلامی است. جامعه اسلامی نه تنها باید دارای اقتصادی سالم و شکوفا و قوام‌بخش باشد، بلکه باید دارای اقتصاد مقاومتی باشد که آن را از دشمنان حفظ کرده و اجازه ندهد تا جامعه در برابر دشمنان خوار شود.
قرآن بر ضرورت اقتصاد مقاومتی به اشکال گوناگون تاکید کرده است. از جمله مهم‌ترین آیاتی که می‌تواند این وجوب و ضرورت را بیان کند، آیه ۲۸ سوره توبه است. خداوند در این آیه نه تنها نیازمندی اقتصادی جامعه اسلامی را عامل وابستگی جامعه و ذلت و خواری آن می‌داند بلکه قطع وابستگی اقتصادی به بیگانگان را مورد تشویق قرار داده و نسبت به کسانی که نگران اختلال نظام اقتصادی خود پس از قطع رابطه با مشرکان و دشمنان هستند، یادآور می‌شود که چنین امری نه‌تنها اختلالی بوجود نمی‌آورد بلکه باعث رونق اقتصادی و شکوفایی آن شده و رشد و پیشرفت اقتصاد ملی را سبب خواهد شد. خداوند می‌فرماید: یا ایها الذین آمنوا انما المشرکون نجس فلا یقربوا المسجد الحرام بعد عامهم هذا و ان خفتم عیله فسوف یغنیکم الله من فضله ان‌شاء ان‌الله علیم حکیم؛ ای کسانی که ایمان آورده‌اید، حقیقت این است که مشرکان ناپاکند، پس نباید از سال آینده به مسجد‌الحرام نزدیک شوند، و اگر در این قطع رابطه از فقر بیمناکید، به زودی خدا – اگر بخواهد- شما را با فضل خویش بی‌نیاز می‌گرداند، که خدا، دانای حکیم است.
وقتی به این آیه نگاه می شود نگرانی برخی از دولتمردان امروز معنای جالبی می یابد. در حقیقت برخی از دولتمردان امروز نگران آن هستند که عدم آمد و شد غربی‌ها که دشمنان قسم‌خورده کشور هستند، می‌تواند موجب فقر اقتصادی جامعه اسلامی شده و مردم از نظر اقتصادی با مشکل مواجه شوند. در حالی که آیه می‌فرماید پیش از آنکه دشمنان شما تهدید به تحریم کنند یا شما را تحریم نمایند شما پیشگام شوید و آنان را تحریم کنید تا با خوداتکایی و توکل به خداوند از فضل الهی بهره‌مند شوید. بی‌گمان خداوند به همه ریز و درشت زندگی شما عالم است و حکیمانه و خردمندانه حکم می‌کند و به شما دستور می‌دهد و این‌گونه، هدف‌های متعالی شما که همان غنای اقتصادی و استقلال است فراهم می‌آید.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ دی ۹۶ ، ۲۰:۳۰
احمد جانقربانی


در بیان آیة الله العظمی سبحانی

- امام، تجسم اعمال را در درس اخلاق و مباحث علمی، علاوه بر جنبه برهانی، بیشتر از قرآن استفاده می‌کرد. حاصل این بحث این است که اعمال ما در خارج، در نفس ما تأثیر می‌گذارد. طاعات ما ملکه‌ای را در ما ایجاد می‌کند و این ملکات، در قالب صور مثالی، در برزخ و در عالم آخرت قرین انسان است. این صور، گاهی بهیّه بوده و لذت بخش است، و گاهی نیز زجرآور بوده و موجب رنج عاصیان و گنه کاران می شود.  آیات را تلاوت می‌کرد:‏ «‏یَوُمَ تَجِدُ کُلُّ نَفْسٍ ما عَمِلَتْ مِنْ خَیْرٍ مُحْضَراً‏»‏ (سوره آل عمران / 30) «‏یَوْمَ یُحْمی‌عَلَیْها فِی نارِ جَهَنَّمَ فَتُکْوی بِها جِباهُهُمْ وَ جُنُوبُهُمْ وَ ظُهُورُهُمْ هذا ‏‎ ‎‏ما کَنَزْتُمْ لأنْفُسِکُمْ‏» (سوره توبه / 35).

بخش قرآن تبیان
امام خمینی

به گزارش تبیان، روزنامه افق حوزه در یادداشتی نوشت:قال الله الحکیم فی محکم کتابه الکریم: «أعوذ بالله من الشیطان الرجیم: ثم أورثنا الکتاب الذین اصطفینا من عبادنا فمنهم ظالم لنفسه و منهم مقتصد و منهم سابق بالخیرات بإذن الله ذلک هو الفضل الکبیر.» (فاطر/32)

برای حقیر، کمال افتخار است که در این همایش که به‌عنوان تبیین اندیشه‌های قرآنی حضرت امام؛ منعقد شده است و من هم یکی از خوشه‌چینان خرمن علم آن حضرت بودم، دیدگاه‌های قرآنی ایشان را به‌صورت موجز مطرح کنم. ابتدا باید این مسئله را مطرح کرد که آیا قرآن نیاز به تفسیر دارد یا خیر؟ گروهی معتقدند: قرآن نیاز به تفسیر و تبیین ندارد و بر آیاتی تکیه می‌کنند که قرآن را به لسان عربی مبین توصیف می‌کند. در آیات مختلف، قرآن، چنین توصیف شده است: «نزل به الروح الأمین ٭ علی قلبک لتکون من المنذرین ٭ بلسان عربی مبین» (شعراء/193 195) حالا که عربی مبین است دیگر چه نیازی به تفسیر دارد؟

گروه دیگر معتقدند: قرآن بی‌نیاز از تفسیر نیست؛ زیرا قرآن، خود پیامبر گرامی را به‌عنوان مبین معرفی می‌کند؛ یعنی علاوه بر این‌که پیغمبر باید قرآن را بخواند، باید مبین هم باشد: «و أنزلنا إلیک الذکر لتبین للناس ما نزل إلیهم و لعلهم یتفکرون.» (نحل/44) «لتقرأ علیهم» نفرمود، بلکه «لتبین» فرمود.

و آیه «بلسان عربی مبین» در مقابل سخنان کَهَنه است. سخنان کاهنان در کتاب‌های سیره آمده است که عبارت بود از الفاظ نامفهوم، مسجع؛ سجع‌های پیش پا افتاده و گیج‌کننده. در حالی‌که قرآن می‌گوید، با این‌که آیات الهی در عداد سخنان کاهنان نیست، ولی در عین حال به تبیین و تفسیر نیاز دارد؛ مثلاً: الآن، برای دانشگاه یا حوزه، کتاب‌های علمی به زبان فارسی مبین می‌نویسند، اما آیا می‌شود از یک کتاب فیزیک، بدون استاد بهره گرفت؟ «بلسان عربی مبین»؛ یعنی سخن کهنه نیست و دارای بیانی آشکار، فصیح و بلیغ است. در عین حالی که حقایقی را می‌رساند، ولی باید آن‌ها را تشریح کرد.

پس از این مقدمه کوتاه که خود در خور تفسیر و تفصیل است، به اندیشه‌های قرآنی حضرت امام می‌رسیم. برداشت‌های قرآنی ایشان را در 12 محور یادآور می‌شوم که برخی از این‌ها را شخصاً در مجالس خصوصی شنیده‌ام و قسمتی را نیز، در درس مطرح نموده‌اند.

محور اول: ایشان نزول قرآن را، واقع قرآن را، الفاظ موزون آن نمی‌دانستند؛ بلکه بر این مسئله تأکید داشتند که نزول قرآن و حقیقت آن، تنزل وجود است. قرآن، وجود عقلانی بسیطی دارد که در سیر نزولی خود، به وجود برزخی تنزل می‌یابد و در مرحله سوم هنگامی که به وسیله جبرئیل تنزل می‌کند، این حقایق، در صورت الفاظ فصیح و بلیغ، بر قلب پیغمبر اکرم‌ صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم وارد می‌شود. این، حقیقت وحی است. اما پس از نزول، وجود برزخی پیدا می‌کند و در مرحله نازل‌تر، وجود حسی می‌یابد. البته این یک نظریه‌ای است که قبل از ایشان هم در اسفار آمده است.

محور دوم: ایشان نظریه معتزله درباره متکلم بودن خدا را که یکی از صفات خدا است، رد می‌کرد. معتزله معتقدند: متکلم بودن خدا به این است که این اصوات و الفاظ قرآنی را در حجری یا شجری، نسبت به تورات بر قلب پیامبر اکرم‌ صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم نازل می‌کند. اما امام می‌فرماید: این مسئله تدرج که در قرآن نازل است، نمی‌تواند محور متکلم بودن خدا باشد؛ چون متکلم بودن، صفت ذات است (ر.ک: مصباح‌الهدایه/73) و تدرج، در عالم حس است و شیء متدرج نمی‌تواند، مباشرتاً، فعل الهی باشد. خدا از حرکت و تدرج و مسایل مشابه، منزه است. این طبعاً به‌وسیله جنود الهی که همان جبرئیل امین است، بر قلب مبارک پیامبر اکرم‌ صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم نازل می‌شود و این ملاک تکلم نیست. ملاک تکلم چیز دیگری است. (ر.ک: همان/78)

محور سوم: ایشان معتقد بودند: قرآن، بطونی دارد. هر کسی لایه‌ای را درک کرده و پرده‌ای را عقب زده است. اما این‌که فردی بتواند همه لایه‌ها و پرده‌ها را کنار بزند، محیط بر واقع قرآن بشود، تاکنون نیامده است و شاید هم امکان‌پذیر نباشد؛ چون این فعل خداست و فعل خدا، دریایی ناپیدا کرانه است. احاطه بر این دریا، کار یک فرد غیر معصوم نیست، حتماً معصوم لازم دارد که همه پرده‌ها و بطن‌ها را درک کند. ایشان، آن روایاتی را که راجع به بطن قرآن است و این‌ها را تصحیح می‌کرد، واقع‌نما می‌دانست.

محور چهارم: در حالی که مکتب ایشان، جزمی بود و مسایل اصولی را به صورت جزمی مطرح می‌کرد، حتی در معارف برهانی نیز، جازم بود ولی در تفسیر هیچ‌گاه از مکتب جزم، پیروی نمی‌کرد. عباراتی چون «احتمال است» «شاید این باشد»، فراوان بر زبان امام جاری بود. در این‌جا مسئله شک و تردید نیست. درکش را قبول داشت اما در نهایت، نسبت به مراد واقعی آیات، تردید داشت و لذا کلمه «شاید» و «لعل» را به کار می‌برد. در تفسیر سوره حمد نیز این مسئله را مؤکداً بیان می‌نمود.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ دی ۹۶ ، ۲۱:۱۲
احمد جانقربانی


چاپ خبر

رمضان بهار قرآن؛

اگر برای انسان، روشن و واضح شد که قرآن، هم کلام الهی و هم تکلم خداوند با بشر است، چرا به استقبال آن نمی‌شتابد! اگر کسی مزاج روحی خود را با گناه مسموم کند از شهد و شیرینی قرآن لذّت نمی‌برد. انسان معتادی که مزاجش را مسموم کرده است، نمی‌تواند از عسل لذّت ببرد...

ندای اصفهان- حجت الاسلام عبدالغفار امیدوار/ ماه مبارک رمضان بهار قرآن است و بنا بر روایات ثواب قرائت یک آیه از آن معادل ثواب ختم قرآن است. ماه مبارک رمضان قبل از آنکه ماه روزه باشد ماه قرآن است؛ چه اینکه مهم ترین شب های این ماهِ رحمت، لیالی قدر است و لیله القدر شب نزول قرآن است (انا انزلناه فی لیله القدر)؛ شبی که از هزار ماه بالاتر است (لیله القدر خیر من الف شهر) محورش قرآن است.

در قسمت قبل (اینجا) از ۵۷ تابلو ناب قرآنی (برگرفته از آیات و روایات) پرده برداری کردیم. اکنون قرآن را در سیره و کلام بزرگان دین بررسی می کنیم.

قرآن

سیره بزرگان و علماء در قرائت قرآن:

– امام خمینی (رحمه الله) علی رغم مشغله های حکومتی، هر روز سه جزء قرآن مطالعه می کردند.

– خواجه نصیرالدین طوسی (رحمه الله) که در تشیع ایرانیان نقش مهمی داشته است علی رغم سمت سنگین وزارت حکومت مغول و مشغله های فراوان علمی؛ طبیعی و دینی و دسیسه های فراوانی که علیه او بود بیش از چهل سال هر روز ۱۵ جزء قرآن مطالعه می نمود.

آیت الله دکتر احمد عابدی در مورد خواجه نصیر می گوید: خواجه نصیر برای ما الگو است. او نخست وزیر مغول بود؛ رصدخانه مراغه را هم داشت. نجوم و ریاضیاتش که بی‌نظیر است، حتی الآن.

آمریکایی‌ها وقتی به کره ماه رفتند، اولین بار اسم یک قله را خواجه نصیر گذاشتند؛ گفتند اگر خواجه نصیر نبود، کسی کره ماه نمی‌توانست برود. خواجه نصیر فقهش این‌قدر بود که وقتی صاحب شرایع فتوایی داد، با یک جلسه بحث، فتوای صاحب شرایع را عوض کرد. با این‌که صاحب شرایع جزء افقه فقهاست. قطب شیرازی می‌گوید من پزشکم و خانوادتاً پزشک هستیم، ولی مشکلات پزشکی را از خواجه نصیر می‌پرسم. این شخصیت، با این جامعیت علمی، هر شبانه روز ۱۵ جزء قرآن می‌خواند؛ یعنی هر دو روز یک ختم قرآن. این خواجه نصیر که این همه عظمت دارد، این‌طور با قرآن مأنوس بوده است.

–  از دیگر بزرگان مرحوم میرداماد (رحمه الله) است که به نقل از آیت الله دکتر احمد عابدی، آیت الله وحید خراسانی(حفظه الله) در مورد ایشان فرموده است: اگر عقل او را بین همه مردم تهران تقسیم می کردند همه فیلسوف می شدند. وی استاد ملاصدرا است و بیش از چهل سال با وضوی نماز عشا نماز صبح را می خوانده و هر شب ۱۸ جزء قرآن می خوانده است.

– سید عبدالاعلی سبزواری (۱۲۸۹-۱۳۷۲) صاحب تفسیر مواهب الرحمن از علمای صاحب کرامتی است که امام (ره) برخی از بیماری های خود را با میل نمودن سُور(باقی مانده غذا) او درمان نموده است. وی علی رغم اینکه هر روز سه درس خارج تدریس می کرده و ۱۰۰ جلد کتاب نوشته است و هیچ روزی نماز جعفر طیّارش ترک نمی شده و حتی در صورت لزوم قضای آن را نیز بجا می آورده در عین حال در طول عمر شریفشان ۲۸۵۰ ختم قرآن داشته اند.

– علامه ذوالفنون حسن حسن زاده آملی(حفظه الله) در کتاب ۱۰۰۱ کلمه نام ۴۰ نفر از علما را می آورد که از مقطعی از زندگیشان حوزه مطالعاتی آنان منحصر در قرآن مجید می شود از جمله؛ ابن سینا، فخر  رازی، نورالله شوشتری، میرحامد حسین هندی و علامه شهید مطهری و …

– محافظین امام (ره) روزانه ده نوبت جلسه قرائت قرآن داشته اند.

– شهید صدوقی(رحمه الله): ارتباط عمیق و نزدیکی با قرآن داشتند و به شاگردان خود توصیه می کردند کوچک ترین فرصتی که به دست می‌آورید قرآن تلاوت ‌کنید.

قرآن از نگاه علمای دین:

– مرحوم آیت الله بهجت (ره): “شرط انس با قرآن، محبت به قرآن است”؛ چون قرآن کتاب مهربانی و رحمت است و مدخلش حرف از رحمت است. واقعا اگر ده ها حدیث و آیه نتواند در ما نسبت به قرائت کلام خدا اعتقاد و محبت ایجاد کند پس چه چیزی می تواند ما را به حرکت درآورد.

– مرحوم آیت الله بهجت (ره): اگر به دنبال امام زمان (عج) هستید سراغ حضرت را در قرآن بگیرید (در قرائت، تدبر و عمل به قرآن) چون پیامبر(صل الله علیه و آله) فرموده است : انّی تارکٌ فیکُمُ الثّقلَیْنِ کتابَ اللهِ و عترتی اهلَ بیتی؛ فإِنَّهُما لَنْ یَفْتَرِقاحَتّی‌ یَرِدَا عَلَیَّ الْحَوضَ

– مرحوم آیت الله بهجت (ره): اگر شما قرآن را ندیده بودید و به شما می گفتند کتابی وجود دارد منتسب به خداوند عالم که علم اولین و آخرین در آن است، شفای قلوب است، دوای دردهاست، بهار دلهاست، بیش از دو هزار قصص از انبیاء در آن است، بیش از هزار آیه در مورد خصوصیات جهان بعد در آن وارد شده است، هرگز کهنگی در آن راه نمی یابد، مایز حق از باطل و ملاک سعادت و شقاوت است، کتاب هدایت و نور، کتاب برهان و ریسمان آویخته بین آسمان و زمین است، پاک کننده زنگار دلهاست، قرائت هر آیه آن ده درجه بالا می برد و کفاره ده گناه است، زنده کننده دلها و … است، آیا حاضر نبودید که دار و ندارتان را بدهید تا این کتاب را بدست آورید؟ اکنون این کتاب به راحتی در اختیار شماست. (منبع: آیت الله دکتر احمد عابدی)

– آیت الله جوادی آملی (حفظه الله): قرآن، حبل الهی است که انس با آن و تدبّر در آن و ایمان و عمل به آن، انسان را بالا می برد و به مقام صالحین ملحق می سازد تا مستقیماً تحت ولایت الله قرار گیرد.

– امام خمینی (ره): قرآن، کتاب انسان سازی است. (قرآن باب معرفت الله/ص۱۵)

– مقام معظم رهبری (مدظلّه العالی): این رسالت ماست که حجاب های افکنده بر چهره قرآن را کنار بزنیم و آن را از انزوا و غربت خارج سازیم. (قرآن در بیان/ص۷۸)

– علامه ذوالفنون حسن حسن زاده آملی(حفظه الله): مدخل قرآن باب رحمت و بسم الله الرحمن الرحیم است.

– امام خمینی (ره) : اگر قرآن نبود باب معرفت الله الی الابد بسته بود. (قرآن در بیان/ص ۷۳)

– آیت الله سید جمال الدین اسد آبادی(رحمه الله) : دستور مقدسی که به نشانه ی حقانیت دین اسلام تا روز قیامت و ضامن سعادت بشری است قرآن است؛ همان قرآن مقدسی که در پرتو شعاع نورانی اش، دنیای دیروز و امروز را با آن انحطاط، به این درجه از تمدن رسانید.(روزنامه جمهوری اسلامی- ۱۸/۱۲/۱۳۷۳)

– آیت‌الله‌ جوادی آملی(حفظه الله): اگر اهمیت و فضیلت تلاوت قرآن براى ما روشن شود و بدانیم که قرآن تکلم و سخن گفتن خداوند با ما ‏است، و با طهارت باطن و اُنس با قرآن لذت تلاوت را بچشیم، هیچ گاه حاضر نمى‌شویم بین خود و قرآن ‏فاصله بیندازیم و هرگز از فیض عظیم آن، حداقل با تلاوت پنجاه آیه در شبانه‌روز، محروم نمى‌گردیم.

– آیت الله بهجت (ره): خدا می داند حفظ قرآن، چه قدر در استفاده از این معدن و منبع رحمت الهی، مدخلیت دارد … ما آن گونه که باید و شاید از قرآن، استفاده نمی کنیم.

– آیت الله مکارم شیرازی(حفظه الله): نسل جوان هر گاه رابطه بیشتری با این کتاب بزرگ آسمانی پیدا کند، در برابر هر گونه انحراف و خطا بیمه خواهد شد.

– آیت الله فاضل لنکرانی(رحمه الله): ارتباط عمیق و کامل با قرآن تمام مشکلات دنیوی انسان ها به ویژه جوانان را حل خواهد کرد. آشنایی کامل با مفاهیم قرآن مراتب علمی بالایی لازم دارد که باید از کتاب های غنی و معتبر اسلامی برای شروع این کار استفاده کرد.

– آیت الله نوری همدانی(حفظه الله): قرآن سرچشمه همه کمالات و سبب تعالی و ترقی افراد در جامعه است و از برکت قرآن کریم است که انسان ها مدارج روحانی را طی می کند.

– آیت الله حاج میرزا جواد ملکی(رحمه الله): آن که در قرآن به تدبر بنگرد، ناگزیر به اندازه تدبر و تامل خویش ‍ شکوه و عظمت قرآن و آورنده قرآن و معانی و مفاهیم آن را در خواهد یافت، و همین درک و دریافت سبب خواهد شد تا به هنگام قرائت، ذهن و ضمیر خویش را از پراکندگی دور دارد و بر تامل و تدبر خویش در فهم معانی و مقاصد قرآن بیفزاید، و از آنچه را فهم آن ها را می بندد، بپرهیزد و هر امر و نهی و حکم و دستور و پند و موعظه ای می بیند، همه را ویژه خود بپندارد، اینجاست که قرائت و تدبّر در قرآن بر او اثر می گذارد، و روح و جان او را بر می انگیزد و از این پس است که به دنیاهایی نیکو و نورانی راه می یابد، و به مقام هایی بس والا و بالا فرا می رسد.

– آیت‌الله صافی گلپایگانی(رحمه الله): ما همیشه به قرآن نیاز داریم و باید قرآن و عترت را همیشه با هم دانست؛ زیرا قرآن بدون عترت معنایی ندارد و بدون مراجعه به اهل بیت علیهم السلام که مفسران راستین قرآن هستند، نمی‌توان قرآن را فهمید.

– علامه طباطبایی (رحمه الله): کسانی که در قلوب‌شان مرضی وجود نداشه باشد، با شنیدن یک آیه از قرآن به خداوند ایمان می‌آورند.

 آیت الله قاضی (رحمه الله) : من هر چه دارم از قرآن و سید الشهداء (علیه‌السلام) دارم.

– علامه مجلسی(رحمه الله): قرآن در قیامت به صورت مثالی ظاهر می شود؛ و آن صورت، مثالِ حقیقتِ قرآن است و آن صورت مثالی با انسان تکلم می کند؛ پس سخنگو و متکلم، صورت مثالی مجسم شدۀ قرآن در آن عالَم است. همچنان که اگر انسان بخواهد در دنیا از قرآن استفاده کند و آن حقائق و معانی را در خود بگیرد، خداوند می تواند افرادی از روحانیون و فرشتگان را که دارای قرآن هستند به گمارد تا قرآن را به انسان تعلیم دهند.

– شیخ جعفر کاشف الغطاء(رحمه الله): شکی نیست که قرآن، در پرتو حفظ و صیانت الهی، از هر کمبودی (و دگرگونی) محفوظ مانده است، چنانکه صریح قرآن و اتفاق نظر دانشمندان در همه عصرها بر ان گواهی می‌دهد. و مخالفت گروه اندکی، قابل اعتنا نمی‌باشد

– علامه طبرسی(رحمه الله): قرآن کریم، علاوه بر این که سندی زنده بر حقانیت رسالت پیامبر اعظم(صل الله علیه و آله) می باشد، جنبه هدایتگری و تربیتی آن نیز دارای اهمیت و قابل توجه است، این کتاب آسمانی، با روح و روان انسان ها سر و کار دارد، افکار انسان ها را با بهترین و عالی ترین اندیشه های الهی تغذیه می نماید و به حق می توان قرآن کریم را کتاب هدایتگر و فرهنگ آفرین به حساب آورد.

– شیخ حسنعلی اصفهانی(نخودکی): برخی از من دعای توفیق سحری و گشایش امور می خواهند، دستور می دهم که قرآن تلاوت کنند.

– علامه شهیر محمد تقی جعفری(رحمه الله): قرآن کتاب هدایت انسان است. کتابی است که به بیان خود قرآن، هرگونه خشک و تری را می توان در آن یافت.

– استاد شهید علامه مرتضی مطهری(رحمه الله): قرآن را با تامّل و تدبیر بخوانید. آنجا که به شگفتی های قرآن می رسید، توقف کنید، زود رد نشوید. اگر به نکته ای برخورد کردید همان جا بایست و روی آن تامل کنید. دلها را به وسیله قرآن به حرکت درآورید.

– شیخ مفید(رحمه الله): قرآن تمامش کلام خداوند است که نازل نموده است و کلام بشر در آن نیست.

– آیت الله طالقانی(رحمه الله): خود را شاگرد قرآن و علم قرآن می‌خواند. قرآن در تمام شؤون زندگی و کار می‌دانست. تفسیر قرآن داشتند و همه را معمولا دعوت به تفکر قرآنی می‌کردند.و می فرمودند: قرآن راهنمای عمل در تمام شئون زندگی می باشد .. نه اینکه فقط در مسائل خاص مذهبی قرآن را در زندگی خود حاکم بدانیم.

– امام خمینی(رحمه الله): ما مفتخریم و ملت عزیز سر تا پا متعهد به اسلام و قرآن، مفتخر است که پیرو مذهبی است، که می خواهد حقایق قرآنی، که سراسر آن از وحدت بین مسلمین بلکه بشریت دم می زند، (را) از مقبره ها و گورستان ها نجات داده، و به عنوان بزرگترین نسخه نجات دهنده بشر از جمیع قیودی که بر پای و دست و قلب و عقل او پیچیده است و او را به سوی فنا و نیستی و بردگی و بندگی طاغوتیان می کشاند، نجات دهد. ما مفتخریم که پیرو مذهبی هستیم که رسول خدا مؤسس آن به امر خداوند تعالی بود، و امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب این بنده رها شده از تمام قیود، مأمور رها کردن بشر از تمام اغلال و بردگی هاست.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ دی ۹۶ ، ۰۰:۳۹
احمد جانقربانی