امام علی


اسامی و نام ها گاهی اوقات فلسفه ها و ماجراهایی در پشت خود دارند! اسامی بایستی به نوعی بر مسّمای خود دلالت داشته باشند، در غیر این صورت و اگر میان اسم مسّمی ارتباط و دلالتی نباشد، اسم گذاری چه معنا و هدفی خواهد داشت؟! بعضی از اسم‌ها و نام ها مخصوص برخی از مسّماها هستند که شاید تنها برازنده ی خود آنها باشند و بر غیر آنها دلالت روشنی نداشته باشند.  نام گذاری کودکی که متولد می شود یکی از این موارد است که بایستی نهایت دقت در انتخاب اسم انجام شود. اما بعضی از کودکان و نوزادان را کسانی برتر از انسان های معمولی برایشان اسم انتخاب می کنند. بعضی از نوزادان اسم شان از جانب خدا و عالم غیب برگزیده می شود!


نام گذاری از عالم غیب

از جمله ویژگی های مختص امیرالمومنین(علیه السلام) که تنها در مورد ایشان صادق است و مزید شرافت آن حضرت است موضوع نام گذاری حضرت امیر(علیه السلام) است که از عالم غیب برایشان این نام یعنی ((علی)) برگزیده شد.

در واقع قبل از ولادت حضرت علی(علیه السلام) نام او در تمام کتب آسمانی بوده است و هزاران سال قبل از خلقت او در تمام آسمان ها و ابواب جنب و عرض حق تعالی نام ((علی)) ثبت شده بود. نام مبارک امیرالمومنین(علیه السلام) همراه با نام گرامی رسول اکرم(صلی الله علیه و آله) به عنوان نبی و امام نزد پروردگار عالم و نیز همه کتب آسمانی ثبت و ضبط بوده است و بر این مطلب فریقین از شیعه و اهل سنن گواهی داده اند!

در شب معراج وقتی به بیت المقدس رسیدم بر صخره آن یافتم لا اله الا الله محمد رسول الله ابدته به علی وزیره یعنی لا اله اله الله محمد (صلی الله علیه و آله) رسول خداست او را به علی(علیه السلام) وزیر او تایید نمودم

شواهد روایی

محمد بن جریز طبری در تفسیر کبیر خود و ابن عساکر در تاریخ خود ضمن ترجمه ی حالات امام علی(علیه السلام)، همچنین محمد بن یوسف گنجی شافعی ضمن باب 62 کفایت الطالب و حافظ ابوبغیم در حلیة الاولیاء و شیخ سلیمان بلخی حنفی در نیابیع المودة به نقل از ذخائر العقبی امان الحرم الشریف احمد بن عبدالله طبری شافعی هنگی مسند از ابوهریره نقل نموده اند که رسول گرامی اسلام(صلی الله علیه و آله) فرمودند:

«مکتوب علی ساق العرش لا إلا إلا الله وحده لاشریک له و محمد عبدی و رسولی ایدته به علی بن ابی طالب؛ بر ساق عرش این کلمات مقدس نوشته شده که خدایی نیست مگر ذات ذوالجلال الله که یگانگی بدون شریک است و محمد(صلی الله علیه و آله) بنده و رسول من است که او را به علی بن ابیطالب(علیه السلام) تایید نمودم.»

همچنین جلال الدین سیوطی در خصائص الکبری و در تفسیر در المنثور در اوایل سوره شریفه ی بنی اسرائیل به نقل از ابن عدی و ابن عسکر از انس بن مالک روایت نموده اند که رسول اکرم(صلی الله علیه و آله) فرمودند:

شب معراج در ساق عرش دیدم نوشته شده است لا اله الا الله محمد رسول الله ایدته بعلی؛ همچنین در ینابیع به نقل از ذخائر العقبی امام الحرم از سیره ملاّ آورده اند که رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) فرمودند:

در شب معراج که مرا به ملکوت اعلی بردند، نظرتُ إلی ساق الایمن من العرض فرأیت مکتوباً محمّد رسول الله ایّدته بعلی و نصرته به؛ یعنی نظر نمودم به طرف راست عرش دیدم نوشته شده است محمد(صلی الله علیه و آله) چنانچه مشاهده می‌شود همگی به نقل از علماء و کتب اهل سنن است و دلالت بر قرین بودن نام علی(علیه السلام) یا رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در عرش الهی دارد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ شهریور ۹۴ ، ۱۳:۳۷
احمد جانقربانی


امام علی

 

«وَ یَقُولُ الَّذِینَ کَفَرُواْ لَسْتَ مُرْسَلًا  قُلْ کَفَى‏ بِاللَّهِ شَهِیدَا بَیْنىِ وَ بَیْنَکُمْ وَ مَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْکِتَاب»(1)

نگارنده قصد دارد در این سطور با جمع شواهد و قرائن تبیین کند که:

 مراد از «من عنده علم الکتاب» کیست؟

آن کسی که علم الکتاب فقط در نزد اوست کیست؟

آن کسی که در آیه تعبیر از او یعنی «مَن» موصوله عطف بر لفظ جلاله «الله» شده کیست؟

آن کسی که شهادت او به رسالت، قرین شهادت خداوند قرار گرفته است کیست؟

آن کسی که شهادت او همانند شهادت خداوند تسلی بخش آلام و رنجها و ناراحتی های پیامبر صلی الله علیه وآله است،

کیست؟

آن کس کیست که خداوند راجع به آن خطاب به پیامبرش می فرماید: ای پیامبر! من و او وقتی به رسالت تو شهادت دهیم، دیگر به انکار و کفر دیگران نباید توجهی کرد؟

شواهد و قرائن را در دو بخش داخلی و خارجی بررسی می نماییم و به عبارت دیگر در دو بخش قرآنی و روایی.

شواهد داخلی یا قرآنی

خداوند در سوره هود می فرماید: «أَ فَمَن کاَنَ عَلىَ‏ بَیِّنَةٍ مِّن رَّبِّهِ وَ یَتْلُوهُ شَاهِدٌ مِّنْهُ وَ مِن قَبْلِهِ کِتَابُ مُوسىَ إِمَامًا وَ رَحْمَة»(2)

از این آیه فهمیده می شود که پیامبر اکرم علاوه بر آیات روشن و براهینی که از طرف پروردگارش دارد، به همراه خود شاهدی از جانب خویش دارد!

«شَاهِدٌ مِّنْهُ » یعنی در کنار تأیید خداوند از پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله، کنار او کسی می باشد که از خانواده و اهل بیت پیامبر علیهم السلام است و تأیید کننده او می باشد همانطور که در کنار موسی علیه السلام کسی از خانواده او یعنی برادرش او را تأیید می نمود: «هَارُونَ أَخِى*اشْدُدْ بِهِ أَزْرِى»(3) ؛ فلذا پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله خطاب به امیرالمومنین علیه السلام فرمود: «أنت منّی بمنزله هارون من موسی»(4)؛ تو برای من به منزله هارون برای موسی هستی.

مراد از «شَاهِدٌ مِّنْهُ» در سوره هود امیرالمومنین علیه السلام می باشد و این مۆیدی بسیار قوی برای این است که تشخیص دهیم منظور از «مَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْکِتَاب» در سوره رعد - که قرار است همانند خداوند، شهادت و گواهی او پیامبر را کفایت نماید - امیرالمومنین علیه السلام است.

از طرفی در جریان نزول و ابلاغ سروه برائت یا همان توبه وقتی پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله  مأمور شد که این سوره را از ابوبکر پس بگیرد و وی ناراحت خدمت پیامبر اکرم آمد و علت را جوبا شد ، آن حضرت فرمود که خداوند فرموده است:

«لایۆدّنی عنک الا أنت أو رجل منک»(5) یعنی تنها یا خودت باید ابلاغ کنی یا مردی که از تو است. و متواتر یا نزدیک به متواتر است که «رجل منک» امیرالمومنین بود، فلذا فرمود: «و علیّ منّی و لایۆدّی عنّی الاّ علیّ»؛ علی از من است و أداء نمی کند ابلاغ را کسی از طرف من جز علی علیه السلام.

پس با این شواهد به وضوح می توان فهمید که مراد از «شَاهِدٌ مِّنْهُ» در سوره هود امیرالمومنین علیه السلام می باشد و این مۆیدی بسیار قوی برای این است که تشخیص دهیم منظور از «مَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْکِتَاب» در سوره رعد - که قرار است همانند خداوند، شهادت و گواهی او پیامبر را کفایت نماید - امیرالمومنین علیه السلام است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ شهریور ۹۴ ، ۱۳:۳۶
احمد جانقربانی


قرآن

عید نوروز نزدیک است. عیدی باستانی برای ایرانیان تا در آن خستگی طول سال را با در کنار هم بودن از تن بدر کنند. هر کس برای گذراندن تعطیلات برنامه هایی دارد. برخی رفتن به سفر را انتخاب می کنند. عده ای ترجیح می دهند به دیدار دوستان و آشنایان خویش روند، برخی تفریحات و گردش های درون شهری را برمی گزینند و هر کس به گونه ای خود را مشغول می سازد. در لا به لای این برنامه های بسیار خوب، می توان فرصتی را برای خودسازی و تربیت نفس خویش قرار داد. بهترین راه برای تربیت نفس نیز تدبر در قرآن و بهره گیری از معارف ناب آن است.

 

تربیت نفس و تدبر در قرآن

پرورش و پیشرفت روحی هر انسانی در گرو آن است که برخی رفتارها و خصائص را ترک کرده و به برخی نیز تمسک جوید. هیچ انسانی نیز از زمان تولد کامل نیست و هر کس به تناسب روحیات و شرایط نیازمند هادی و هدایتگر می باشد.

در این میان، قرآن به عنوان آخرین و کامل ترین کتاب آسمانی، بهترین راه برای رسیدن به کمالات بالای روحی است و راه بهره گیری در این کتاب نیز تدبر در آن است. امری که در قرآن بارها مورد تأکید قرار گرفته و بشر را بدان امر کرده است: "أَفَلَا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَى قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا "؛ "آیا به آیات قرآن نمى‏اندیشند یا [مگر] بر دل هایشان قفل هایى نهاده شده است." (محمد/24)
اگر آدمی با چشمانی باز و جویای حقیقت به پیشگاه قرآن قدم گذارد بی شک راه را پیدا کرده و سعادتمند خواهد شد.
امام صادق(علیه السلام) مى‏گوید: "بر شما باد توجه به قرآن: آنچه را در آن بیابید که سبب نجات کسى پیش از شما بوده، بپذیرید، و از آنچه سبب هلاک کسان پیش از شما شده دورى گزینید". (صافی، ج 1، ص 10)


استفاده از فرصت ها

متأسفانه مشغله های زندگی و روزمرگی های ایجاد شده برای آدمی، منجر به جدایی روزافزون انسان از خدا شده است. نهایت وقتی که بسیاری از ما برای خواندن خدا می گذارد آن است که نمازهای پنجگانه را به جا آورد.

در این میان خواندن و تدبر در قرآن، بخش بسیار کوچکی از زندگی بسیاری از ما مسلمانان را تشکیل می دهد. بسیاری از ما نمی توانیم حتی قرآن را به شکلی صحیح تلاوت کنیم و این امری بسیار اسف بار برای جامعه ی مسلمین است.
کاش هر یک از ما تلاش می کرد فرصتی را برای خواندن این کتاب ارزشمند به دست آورده و اندکی از معارف آن بهره گیرد. روزهای تعطیل، به ویژه تعطیلات عید نوروز، می تواند فرصت مناسبی برای نیل به این هدف باشد. بی شک در این فرصت چند روزه زمان هایی خالی برای خواندن این کتاب مقدس به دست می آید. لازم نیست این زمان طولانی باشد و بخشی طولانی خوانده شود، خواندن حتی یک آیه و تدبر در آن بسیار ارزشمند خواهد بود.

در اوقات عید می توان زمانی را اختصاص داد و با افراد خانواده کنار هم نشسته آیاتی از قرآن را خوانده، معنی کرده و با در نظر گرفتن مطالب یک کتاب تفسیری، که مورد تأیید باشد، در مورد آیه و مضامین آن با یکدیگر بحث نماییم

در حدیثی از امام صادق علیه السلام درباره اصحاب پیغمبر (صلی الله علیه و آله) آمده است که یکى از ایشان در مدت یک ماه یا کمتر یک بار خواندن قرآن را به پایان مى ‏رسانید. ایشان خطاب به وی فرمودند: "قرآن نباید به شتاب خوانده شود، بلکه لازم است به آهستگى و با توجه خوانده شود، و چون به آیه‏اى برسى که از بهشت در آن سخن رفته، در آنجا توقف کن و از خداى تعالى خواستار بهشت شو، و چون به آیه‏اى برسى که در آن از آتش یاد شده، توقّف کن و از آتش به خدا پناه بر". (صافی، ج 1، ص 44)
در اوقات عید می توان زمانی را اختصاص داد و با افراد خانواده کنار هم نشسته آیاتی از قرآن را خوانده، معنی کرده و با در نظر گرفتن مطالب یک کتاب تفسیری، که مورد تأیید باشد، در مورد آیه و مضامین آن با یکدیگر بحث نماییم.

با این روش علاوه بر آنکه فرصتی برای با هم بودن و با هم صحبت کردن به دست آورده ایم ـ امری که در خانواده های امروزی بسیار کم رنگ شده است ـ ، فرزندان خویش و سایر افراد خانواده را نیز با قرآن و مضامین آن آشنا می سازیم و فرصتی مغتنم برای رشد و تعالی خود و خانواده هایمان ایجاد کرده ایم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ مرداد ۹۴ ، ۱۲:۵۵
احمد جانقربانی





قرآن کریم که کلام خداست، به دلیل مصونیت آن از نقص، قول فصل است. خدای متعال به همه امور آگاه و از شهوت و غضب منزّه است، و نیز سهل‏انگاری، اغراق، مبالغه‏گویی یا ظنز و شوخی در ساحت مقدسش راه ندارد. 

اما سخنان بشری، حقّ محض، هدایت صرف و فصل الخطاب نیست، زیرا بشر از بسیاری امور آگاهی ندارد، به همین دلیل علم آن‌ها در داوری‏ها و احکام غیرداوری که به اصل معرفت جهان و امثال آن مربوط است، با جهل آمیخته می‌شود. افزون بر این در صورت عالم بودن، غبار شهوت و غضب بر چشم علمِ آن‌ها می‌نشیند و از تشخیص درست جلوگیری می‌کند. هم‌چنین گاهی انسان با علم به حقیقت و تنزّه از شهوت و غضب، به سهل‏انگاری، مبالغه‏گویی و اغراق دچار می‌شود.


قرآن کریم

وَالسَّمَاء ذَاتِ الرَّجْعِ

وَالْأَرْضِ ذَاتِ الصَّدْعِ

إِنَّهُ لَقَوْلٌ فَصْلٌ

وَمَا هُوَ بِالْهَزْلِ (طارق 11-14)

سوگند به آسمان پرباران و سوگند به زمین شخم خورده آماده کشت که، درحقیقت، قرآن گفتاری است که حق را از باطل جدا می کند و (هرگز) شوخی نیست.

 

قَول‌ٌ فَصل

قول‌»، به‌ معنای‌ سخن‌، یکی‌ از اوصاف‌ و اسامی‌ و عناوین‌ قرآن‌ کریم‌ است‌.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ مرداد ۹۴ ، ۱۸:۴۰
احمد جانقربانی





مسلّم است ولی این کریمه می‏خواهد نکته دیگری را علاوه بر آنچه معروف است بفرماید که همان تکلّم الهی بودن قرآن است. گویا خدای سبحان به رسول اکرم‏صلی الله علیه و آله و سلم فرموده است: «وما تکلمت إذ تکلّمت ولکن الله تکلم».
مستحبّ است هنگام شنیدن و یا تلاوت خطاب ﴿یا أیّها الذین امنوا﴾ بگوییم: «لبّیک» برای آنکه خطاب خداوند، خطابی فعلی است و خدا هم اکنون با ما سخن می‏گوید و اگر هم اکنون تکلّم خداوند نباشد، دیگر «لبّیک» گفتن برای چیست؟ چگونه می‏شود که کسی با قصد جدّی جواب متکلّم درگذشته را بگوید؟ انسان وقتی می‏گوید بله که متکلّمی هم اکنون باشد و دستوری به او بدهد و خطابی به او داشته باشد.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ تیر ۹۴ ، ۱۶:۱۲
احمد جانقربانی

بررسی اعجاز قرآن

 
هجمه ی سنگین شبهات و اشکالات وارده به قرآن کریم از ناحیه اعجاز قرآن و اینکه آیا قرآن کریم معجزه است یا نه؟ یا مثل اینکه آیا قرآن کریم همانند کتب آسمانی دیگر از قبیل تورات و انجیل دست خوش تحریف واقع شده یا تحریف نشده است ذهن بسیاری را به خود مشغول کرده است. ما در این مقاله آنچه را که دنبال می‌کنیم همین است که جواب سوالات و شبهات موجود در سایت‌ها و کتب و رسانه‌ها را به طور واضح و ساده و خلاصه بیان نمایم.
کلید واژه : اعجاز، قرآن، تحریف، سحر، جاودانه

مقدمه:
 

قرآن کلام الهی است که بر قلب نازنین خاتم الأنبیاء حضرت محمّد مصطفی (صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم) نازل گردیده است. ضرورت بحث از اعجاز قرآن در این مقاله آن است که انسان‌ها از نظر ایمان به پیامبر و آنچه او آورده است مستحکم و استوار گردند. از این رو ما افراد را به چند دسته تقسیم نموده‌ایم.

قسم اول
 

افرادی که دارای ضمیر و باطن پاک اند و به پیامبر و آنچه پیامبر می‌آورد یقین دارند، این گروه از افراد نیاز به معجزه آوردن برایشان نیست، و به پیامبران و آنچه را که آورده‌اند ایمان دارند بدون اینکه معجزه ای بیاورند، چه حکمت آن را بدانند چه حکمت آن را نداند (مثل حضرت خدیجه) سلام الله علیها و امیر المومنین (علیه السلام).

قسم دوم
 

اما از آنجا که همه انسان‌ها یکسان نیستند و برخی از آنها به آسانی نمی‌توانند به هر شخصی ایمان بیاورند و تا برای آن‌ها شاهد و معجزه نیاورند ایمان نمی‌آورند، پس تا مدعی پیامبری معجزه نیاورد این‌ها یقین به ارتباط او با عالم غیب نمی‌کنند و از اینجا ضرورت بحث راجع به اعجاز قرآن معلوم می‌شود که اگر قرآن معجزه نبود شاید بیش از نود درصد از مسلمانان به پیامبر ایمان نمی‌آوردند و در گمراهی بودند ولی از آنجا که خداوند حکیم بندگان خود را دوست دارد و به آن‌ها مهربان است و نمی‌خواهد که بندگانش در گمراهی و ضلالت باشند برای پیامبران خود معجزه قرار داد تا آن‌ها هدایت شوند و زیر لوای حق گرد آیند.

ضرورت اعجاز قرآن برای اثبات نبوت
 

اثبات صدق گفتار انبیاء (علیهم السلام) برای قوم خود یک امر ضروری است، مخصوصا برای کسانی که جزء دسته دوم باشند لذا می‌بایست هر پیامبر برای اتمام حجت و اثبات اینکه کلام او از عالم غیب است، همراه خود معجزه داشته باشد. قرآن کریم می‌فرماید: «قَالَ أَوَ لَو جِئتُکَ به شیءٍ مُبِین» (1) حضرت موسی (علیه السلام) خطاب به فرعون فرمودند: اگر چیزی که حقانیت مرا روشن می‌سازد بیاورم باز هم، ایمان نخواهی آورد. که فرعون به حضرت موسی (علیه السلام) گفت : (اگر راست می‌گویی بیاور) که حضرت موسی عصای خود را بر زمین انداخت و به اژدها تبدیل شد ولی فرعون باز ایمان نیاورد. برای خلاصه کلام سراغ تفسیر المیزان می‌رویم که علامه طباطبائی (علیه رحمه) در این مورد فرمایند: «اعجاز برای اثبات معارف الهی نیست، بلکه اعجاز برای اثبات رسالت و تصدیق پیامبری آن‌ها است. (2)»
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ خرداد ۹۴ ، ۱۳:۱۶
احمد جانقربانی



دامنه تمثیلات قرآنى از جامعیّت و وسعت بسیارى برخوردار است، به گونه‌اى که شامل اشخاص، اعمال، اقوال، افکار، روحیات گوناگون بشر، جلوه ها و مظاهر بدیع عالم هستی، حوادث تاریخى مختلف و … مى‌گردد و در هر یک از این امور نیز دقایق و حقایق فراوانى به چشم می‌خورد.


مثل

بحث پیرامون ویژگی‌هاى تمثیلات قرآنى موضوعى است که نمی‌توان به تمام جوانب و راز و رمزهاى آن پی‌برد، چرا که کتاب حق تعالى چشمه فیاضى است که حقایق آن پایان ناپذیر است و معدن ذی قیمتى است که افکار معدود بشرى به تمام جوانب و ذخایر بی‌بدیل آن دسترسى ندارد.

البته دقت و تأمل در مثل‌هاى قرآنى نشانگر آن است که دامنه تمثیلات قرآنى از جامعیّت و وسعت بسیارى برخوردار است، به گونه‌اى که شامل اشخاص، اعمال، اقوال، افکار، روحیات گوناگون بشر، جلوه ها و مظاهر بدیع عالم هستی، حوادث تاریخى مختلف و …مى گردد و در هر یک از این امور نیز دقایق و حقایق فراوانى به چشم می‌خورد.

گسترده تمثیلات قرآنى تمامى پهنه گیتى و مظاهر و جلوه‌هاى گوناگون طبیعت، و انواع و اقسام انسان ها را با نگرش‌هاى مختلف، شامل می‌شود.

 

اقسام مثل و جایگاه مثل در قرآن

در یک تقسیم بندی، «مَثَل» گاهی عملی است و به زبانِ کردار بیان می‌شود و گاهی لفظی و به زبان گفتار، مثل‌های قرآن از نوع دوّم است. و در تقسیمی دیگر مثل‌ها نسبت به نتیجه آنها در قرآن و مخاطبین به سه قسم تقسیم می‌شوند:

1. مثل‌هایی که باعث تذکر و یادآوری می‌شود: «وَیَضْرِبُ اللّهُ الأَمْثَالَ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ »؛ و خدا مثال‏ها را براى مردم مى‏زند، باشد که متذکر شوند .» (ابراهیم/ 25)

2. مثل‌هایی که موجب تفکّر می‌شود: «وَتِلْکَ الْأَمْثَالُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ »؛ و این مثال‏ها را براى مردم مى‏زنیم شاید بیندیشند.» (حشر/ 21)

3. مثل‌هایی که باعث ادراک می‌شود: «وَتِلْکَ الْأَمْثَالُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ وَمَا یَعْقِلُهَا إِلَّا الْعَالِمُونَ ؛و اینگونه مثال‏ها را براى مردم مى‏زنیم، ولى آنها را تعقل نمى‏کند (و به غور و حقیقت آنها پى نمى‏برد) مگر دانشمندان.» (عنکبوت/ 43)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ خرداد ۹۴ ، ۱۱:۲۴
احمد جانقربانی


قرآن کریم

مقدمه :

خداوند تبارک و تعالی هنگامی که حکمت خود را بر زمین گسترانید سعادت دنیوی و اخروی انسان را در قالب کتابی نازل ساخت که آن را قرآن نامید و در هر عصر و زمان مطابق استعداد مردم آیاتی را نازل می‌ساخت و برای بیان خردمندانه این احکام راهنمایانی برای مردم می‌فرستاد.

پس این هدایتنامه بزرگ الهی جامع تمام نیازهای بشری بوده و مربوط به همه ادوار و عصرهاست و تمامی انسانها را شامل خواهد شد. احکام و عبادات ، قوانین ، فضایل و آداب و قوانین سیاسی، مدنی، اجتماعی و اقتصادی همگی در قرآن جمع شده‌اند.

خداوند با نزول قرآن حجتش را بر افراد تمام کرده و هیچ کتابی مانند قرآن جوابگوی تمامی نیازهای انسان نخواهد بود. احکام و عبادات، فضایل، آداب و قوانین سیاسی در آن بیان شده و همین موارد است که نشان می‌دهد این یک ساخته انسانی نبوده بلکه خرق عادت و معجزه‌ای است الهی پس حتماً منشأیی غیر انسانی دارد.1

 

دلایل اعجاز قرآن چیست؟

1ـ قرآن زمان و مکان را در هم شکسته است. این معجزه جاویدان امروزه همان است که 1400 سال پیش توسط رسول اسلام (ص) آورده شد. مسائل و حوادث قرآن با این که مربوط به هزاران سال پیش است در اصلشان هیچگونه تردیدی ایجاد شده است این معجزه قرآن است که در محدوده زمان و مکان قرار نگرفته و از 1400 سال پیش بدون هیچ گونه تخریبی باقی مانده است.یکی دیگر از اعجاز قرآن آسان فهمی قرآن است پس چرا در حالی که غنی ترین کتاب جهان است فهمش آسان و بدور از هرگونه مشکلی میسر است؟ قرآن یک شاهکــار ادبــــی است و تحدی خداوند نیز به این مسئله برمی‌گردد که اگر تمامی افراد روی زمین جمع گردند نمی‌توانند کلمه‌ای مثل قـــــرآن آورند ‌و در این زمینـــه تلاش دروغ پرداز‌هایی چون مسیلمه کذاب بی‌ثمر مانده است.
2

2ـ قرآن یک معجزه روحانی :

قرآن معجزه‌ای است که با عقلها و اندیشه‌ها و ارواح انسانها سرو کار دارد.3  بنا براین این معجزه روحانی از معجزات دیگر که اغلب جسمی هستند برتر خواهد بود.

اینجاست که گفته می‌شود قرآن معجزه‌ایست که بشر در برابر آن زانوی ناتوانی بر زمین زده است و بنابراین آنجا که خداوند تحدی می‌کند هیچکس نتوانسته پاسخ‌گوی او باشد. خداوند در میان اعراب که زبان آنها از گسترده‌ترین زبانهای دنیا بوده و در فصاحت و بلاغت کسی به پای آنها نمی‌رسیده تحدی می‌کند و اینست اعجاز لفظی قرآن که با اعجاز معنوی آن همراه است.

اعجاز قرآن بر چند دسته هستند؟4

1ـ از نظر رسا بودن تعبیرات، موزون بودن کلمات و جمله بندیها و به طور کلی فصاحت و بلاغت

2ـ از نظر معارف دینی و معرفی مبدأ و معاد.

3ـ از نظر علوم ‌دانشهایی که در آن وجود دارد.

4ـ از نظر طرح قوانین اجتماعی.

5ـ از نظر اخبار از حوادث آینده.

 

اعجاز محتوای قرآن:

انسان در روند تکامل زندگی و حیات خود نیازمند تغییر و دگرگونی در زندگی است و اینگونه است که شعرا و هنرمندان پیوسته آثار خود را مورد تصحیح و نقد قرار می‌دهند.

اما قرآن اینگونه نیست. هیچ تضاد و اختلافی در معنای آن وجود ندارد.

«أَفَلاَ یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَلَوْ کَانَ مِنْ عِندِ غَیْرِ اللّهِ لَوَجَدُواْ فِیهِ اخْتِلاَفًا کَثِیرًا .»5 ؛ آیا پس تأمل نمی‌کنند در قرآن و اگر از نزد خدا نبود هر آینه در آن اختلافی زیاد یافته بودند.

قرآن معجزه‌ای است که با عقلها و اندیشه‌ها و ارواح انسانها سرو کار دارد. بنا براین این معجزه روحانی از معجزات دیگر که اغلب جسمی هستند برتر خواهد بود

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ خرداد ۹۴ ، ۱۵:۰۱
احمد جانقربانی







بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین الرحمن الرحیم مالک یوم الدّین ایاک نعبد و ایاک نستعین اهدنا الصراط المستقیم
صراط الذین انعمت علیهم غیر المغضوب علیهم و لا الضالین
نام‌های سورهٴ حمد
سورهٔ مبارکهٔ فاتحة الکتاب که اول قرآن کریم قرار گرفت نامهای فراوانی دارد؛ فاتحة الکتاب هست، ام الکتاب هست، ام القرآن هست، مثانی هست، سبع‌ مثانی هست و مانند آن. و معروفترین نامش همان فاتحة الکتاب هست که در روایات هم به این سبک آمده که «لا صلاة الا بفاتحة الکتاب»(1). و به مناسبتهای فراوانی که در محتوای این سورهٔ مبارکه هست، نامهای گوناگونی هم دارد. که در خلال رسیدن به محتوای این سوره، سرّ آن نامها هم مشخص میشود. و هفت آیه است.
آیهٴ *«بسم الله»* جزء سورهٴ حمد
و آیهٔ مبارکهٔ *«بسم الله الرحمن الرحیم»*(2) هم جزء‌ این سوره‌ است. نه تنها تبرکاً خوانده می‌شود،‌ بلکه جزء‌ این سوره است. که اگر کسی این سوره را در نماز یا غیر نماز، واجب شد که بخواند، این آیهٔ‌ بسم الله را نخواند، امتثال نکرده است، سوره را ناقص خوانده، این آیه جزء سورهٔ فاتحة‌ الکتاب است.
دفعات نزول آیهٴ *«بسم الله»*
و این بسم الله هم 114 بار نازل شده است . نه یک بار نازل شد و رسول خدا دستور داد در اول هر سوره بگذارید . 114 بار این آیهٔ مبارکه نازل شده است . در 113 سوره به عنوان سر فصل و آغاز این 113 سوره است. در سورهٔ‌ انفال و سورهٔ برائت که سورهٔ برائت اگر تتمهٴ سورهٔ انفال نباشد و سوره‌ای جدا باشد، اول سورهٔ برائت بسم الله نازل نشده و در سورهٔ نمل که نامهٴ سلیمان (سلام الله علیه) را که بررسی می‌کند، می‌فرماید این نامه از سلیمان است و اول این نامه هم بسم الله الرحمن الرحیم است. *«إنّه من سلیمان و إنّه بسم الله الرحمن الرحیم»*(3) که آن یک آیه به ضمیمهٴ آن 113 موردی که در قرآن کریم هست جمعاً می‌شود 114 مورد که 114 بار این آیهٔ مبارکه نازل شده است.
ارتباطِ محتوای *«بسم الله»* با مضمون هر سوره
و هر باری هم که نازل می‌شد معنای جدید و مصداق تازه‌ای را در برداشت ‌نه اینکه لفظاً و مفهوماً و مصداقاً عین یکدیگر باشند . هر سوره‌ای که صدر او بسم الله دارد، محتوای بسم الله آن سوره با مضمون آن سوره در ارتباط است. بنابر‌این اگر ما در قرآن کریم چندین جا آیهٔ مبارکهٔ بسم الله را می‌یابیم، هر جا معنای خاص دارد. در حقیقت هر جا درجه‌ای از درجهٴ شئون الوهیت خدای سبحان و رحمانیتش و رحیمیتش را مطرح می‌کند. پس همه جا به یک مفهوم و به یک مصداق و به یک هدف نیست. بسم الله ارتباط مستقیمی با مضمونِ سوره دارد و چون مضمون سور فرق می‌کند، ‌مضمون این بسم الله ها هم فرق خواهد کرد. و پایان هر سوره با نازل شدن بسم الله مشخص می‌شد.
ادب الهی در شروع کار
و اما اینکه هم طلیعه سوره بسم الله است و هم طلیعه این کتاب الهی *«بسم الله الرحمن الرحیم»* است، برای آن است که انسانها را خدای سبحان می‌آموزد که کار را به نام خدا شروع کنند. کار به نام خدا شروع بشود.
نافرجام بودن هر کاری که با نام خدا آغاز نشود
و فریقین هم علمای شیعه و هم علمای سنت از رسول خدا (علیه آلاف التحیة‌ و الثناء) نقل کرده‌اند: کاری که به نام خدا شروع نشود‌، بی‌نتیجه است. «کل أمر ذی بال لم یبدأ ببسم الله فهو ابتر»(4)‌. ابتر یعنی منقطع الآخر. چون هدف پایان کار است، کاری که به هدف نرسد أبتر است.
فطانت بتراء، استعداد هدر رفته
آن هوشی که در راه حق نباشد از آن هوش تعبیر می‌کنند به «فطانت بتراء» می‌گویند این فطن هست، زیرک هست اما در راه باطل صرف می‌کند. از این گونه هوشهای کاذب در کتب عقلی به فطانت بتراء‌ یاد می‌شود یعنی زرنگی کاذب، هوشی که در راه باطل صرف می‌شود. کاری که به مقصد نرسد ابتر است. هوشی که در راه حق نباشد، فطانت بتراء‌ است. آن انسان فطن هست، زیرک هست اما نمی‌داند چه کند. هر کاری که به مقصد نرسد ابتر است . و کاری به مقصد می‌رسد که از مبدأ‌ حق نشأت بگیرد. کاری که اوّلش حقّ است، پایانش حق و خیر است. ممکن نیست کاری که آغازش باطل است، پایانش حق باشد. باطل به باطل ختم می‌شود. حق به حق ختم می‌شود.
کاری را می‌شود با نام خدا آغاز کرد که جامع حسن فعلی وفاعلی باشد
اگر خواستیم کاری انجام بدهیم که به حق ختم شود چاره‌ای نیست مگر به حق شروع کنیم. کاری را می‌توان به حق شروع کرد که هم حسن فعلی داشته باشد، یعنی فی نفسه عمل خیر باشد و هم حسن فاعلی که انسان آن کار را به خدای خود نسبت بدهد و به استناد به خدا انجام بدهد. این کار را انسان به خدا نسبت می‌دهد می‌گوید به نام خدا آغاز می‌کنم به نام خدا شروع می‌کنم. قهراً در این کار جز خدا هدفی دیگر نخواهد داشت . از انضمام آن حسن فاعلی که طهارت ضمیر فاعل است و این حسن فعلی که حق بودن عمل است انسان یقین پیدا می‌کند که این کار به مقصد می‌رسد. و اگر یکی از این دو امر فاقد بود‌، مفقود بود یا هر دو مفقود بود هرگز این کار به ثمر نمی‌رسد . اگر کار، خیر و حق بود ولی انسان او را برای حق انجام نداد به ثمر نمی‌رسد. چون حسن فعلی به تنهایی برای رسیدن به هدف کافی نیست باید فاعل هم حَسَن باشد حسن فاعلی در او باشد. یعنی برای حق کار کند نه اینکه کار خیر را سر پل هدف باطل قرار بدهد که «کلمة‌ حق یراد بها الباطل»(5) بشود. اگر کلمهٴ‌ حق شد، حسن فعلی داشت ولی حسن فاعلی نداشت به ثمر نمی‌رسد. خواه «کلمة‌ حق یراد بها الباطل»(6) خواه «فعل حق یراد به الباطل». اگر حسن فاعلی در کنار حسن فعلی نبود. این فعل به ثمر نمی‌رسد. نه تنها سخن به هدف نمی‌رسد، بلکه هیچ کاری هم که از حسن فاعلی برخوردار نبود به هدف نمی‌رسد «کلمة‌ حق یراد بها الباطل»(7) به هدف نمی‌رسد فعلی هم که یراد به الباطل به هدف نمی‌رسد. پس هر فعلی که فاقد این دو وصف بود او بی‌نتیجه است فعلی به هدف می‌رسد یعنی ابتر و منقطع الآخِر نمی‌ماند که به نام خدا شروع بشود کدام فعل است که می‌تواند به نام خدا شروع بشود؟ فعل خیر و حق. مگر می‌شود فعل باطل و شر را به نام خدا آغاز کرد. پس این حدیث معروفی را که فریقین نقل کرده‌اند که حضرت فرمود: «کل أمر ذی بال لم یبدأ فیه ببسم الله فهو أبتر»(8)؛ یعنی باید کار طوری باشد که بشود به نام خدا آغاز کرد (یک) و به نام خدا هم آغاز بشود (دو). یعنی هم کار خوب باشد، هم صاحب کار هدفی حق داشته باشد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ فروردين ۹۴ ، ۱۱:۵۸
احمد جانقربانی


 مدارج قرآن و معارج انسان

 

بسم الله الرحمن الرحیم، الحمد الله الذیِ هدانا الصراط المستقیم، فدَعانا إلی مأدبتِه القرآنِ الحکیِم، و اقتفانا بالاقتداءِ بمخاطبِ وحیه: ( وَ إنَّکَ لَعَلی خُلُقٍ عَظِیمٍ)(1) و جَعَلنا من شیعةِ آل یس المکرّمین بلطفه العمیم، و اجتبانا إلیه بإحسانه القدیم.
و بعد همی گوید: مفتاق به رحمت رحیمیه خدای متعالی، حسن حسن زاده آملی که این کراسه اشارتی به مدارج قرآن و بشارتی به معارج انسانی می نماید، بدین امید که نفوس مستعده را هشداری به غایت قصوای انسانی و آگاهی به هم جواری وجود صمدانی باشد. و بدین نظر آن را « رساله مدارج و معارج » نامیده است. و الله سبحانه فتاح القلوب و مناح الغیوب.
بدان که مجد و عظمت هر چیز به حسب کمال اوست و کمالی فوق کمال واجب الوجود بالذات متصور نیست. و انسان که از جمادات و نبادات و حیوانات اشرف است، هر چه در اتصاف به کمالات واجب الوجود قوی تر باشد، در کمال از دیگر افراد انسان پیشتر و به مبدأ واجب الوجودی نزدیک تر است و آثار وجودی او بیشتر است. و چون انسان کامل مجمع اسما و صفات واجب تعالی است، امجد و اعظم از دیگر افراد انسان است، زیرا اکمل از آن هاست.
و این اسما و صفات، الفاظ نیست، بلکه معانی و حقایق عینیه است، و این اسمای لفظی اسمای اسمایند، و آن که متصف به این اوصاف حقیقیه عینیه است، ولایت تکوینی دارد؛ زیرا مفاتیح غیب به اذن الله تعالی در دست اوست، و قلب او خزانه ی اسرار و علوم الهی است، و مؤید به روح القدس است، و ازملک تا ملکوت، همه مراتب این انسان کامل است.
لذا امام قافله نوع انسانی و غایت مسیر تکاملی آن و صراط مستقیم و صراط الی الله بلکه صراط الله است که دیگر افراد باید راه تقرب به او را سیر نمایند تا به کمال انسانی خود که همان مجد و عظمت، مایه سعادت آنان است، نایل شوند.
انسان در میان جانداران دارای شأنیتی است که تواند از قوّت به فعلیتی رسد که صاحب مقام عقل مستفاد گردد و این طریق استکمال نفس ناطقه است.
و صاحب ولایت کلیه اعنی انسان کامل همه ی این مقامات و مراحل را مع الاضافه واجد است.

انسان در مقام و مرتبت عقل هیولانی فقط قابلیت استکمال دارد و پس از آن که به اولیات و بدیهیات آشنا شده است. این حالت را عقل بالملکه گویند، زیرا این سلسله علوم اولیه، آلت اکتساب نظریاتند که نفس بدان ها قدرت اکتساب و ملکه انتقال به نشئه ی عقل بالفعل حاصل تواند کرد، ولی هنوز نفس صاحب مرتبت عقل بالفعل نیست؛ زیرا به ادراک اولیات و مفهومات عامیه قدرت تحصیل وجود نوری عقلی که علم است، هنوزحاصل نشده است. و چون ملکه و قدرت بر استحضار علوم نظری پیدا کرده است که به منّت و ملکت حاصل در خویش هر وقت بخواهد تواند نظریات را به دست آورد. در این حال نفس ناطقه را تعبیر به عقل بالفعل می کنند که از قوت به فعل رسیده است. و چون خود کمالات علمی و معارف نوری عقلی در نزد حقیقت نفس حاضر باشند، آن کمالات نوری را عقل مستفاد گویند، از این جهت که آن حقایق از عقل فعال که مخرج نفوس ناطقه از نقص به کمال و از قوت به فعل است، استفاده شده اند: ( وَ اللَّهُ مِنْ وَرَائِهِمْ مُحِیطٌ )(2)

هر یک از مراتب عقل هیولانی و عقل بالملکه و عقل بالفعل، قوه ای از قوای نفس است که اینها قوای نظری وی اند، ولی عقل مستفاد، قوه نفس نیست، بلکه حضور معقولات لدی النفس بالفعل است؛ چنانچه خواجه نصیر الدین طوسی در شرح فصل دهم نمط سوم اشارات نص دارد.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ فروردين ۹۴ ، ۱۸:۲۷
احمد جانقربانی