فرمانده‌ای که شهادتش کمر یک لشکر را شکست

 

شهید کیانپور در عملیات «مهران» که فقط یک شب برای شناسایی فرصت داشتند با توسل به حضرت فاطمه (س) به قلب دشمن زد و با شناسایی دقیق خود ضامن پیروزی عملیات گشت و نام راهکار عملیاتی را راهکار «فاطمه زهرا (س)» گذاشت
 

 

 شهید غلامرضا کیانپور

عملیات کربلای ۵ بزرگی و عظمت رزمندگان را بیش از هر زمان دیگری عیان کرد. برای آن‌ها که هنوز پی به بزرگ‌منشی رزمندگان نبرده بودند، کربلای ۵ فرصتی مغتنم برای شناخت بهتر این انسان‌ها بود. مردان بزرگ در معرکه‌های بزرگ خود واقعی‌شان را نشان می‌دهند و کربلای ۵ میدانی بزرگ بود که عیار مردان را بهتر نشان می‌داد. سردار شهید غلامرضا کیانپور در کربلای ۵ نشان داد که یک رزمنده مکتبی تا چه حد می‌تواند مردانه بایستد و آبروی تاریخ شود.

شهید کیانپور در عملیات والفجر مقدماتی و کربلای‌یک حضور چشمگیری داشت و در والفجر ۲ به‌سختی مجروح شد. بعد از عملیات بیت‌المقدس، همراه جمعی از نیروها، عازم سوریه و لبنان شد و مدت چهار ماه در آنجا، به مقابله با رژیم غاصب صهیونیستی پرداخت.

شهید کیانپور از سال ۱۳۵۴ ورزش کشتی را شروع کرد و از کشتی‌گیران باسابقه و مطرح آن دوران بود که مدال‌های بین‌المللی زیادی را کسب کرد. ورزیدگی و هوش سرشار او باعث شد تا در آغاز جنگ به واحد حفاظت اطلاعات برود. در طول مدت حضورش در واحد اطلاعات- عملیات لشکر سیدالشهدا (ع) مایه دلگرمی همرزمان و خصوصاً فرماندهان بود و همه به انتخاب راهکار‌ها و شناسایی‌های او ایمان داشتند. اتکا به خدا آمیخته جانش بود و در سخت‌ترین شرایط جنگ نیز احساس ضعف نمی‌کرد. در عملیات «مهران» که فقط یک شب برای شناسایی فرصت داشتند با توسل به حضرت فاطمه (س) به قلب دشمن زد و با شناسایی دقیق خود ضامن پیروزی عملیات گشت و نام راهکار عملیاتی را راهکار «فاطمه زهرا (س)» گذاشت.

کیانپور با وجود مسئولیت‌های مهمی که در جبهه داشت علاقه‌ای به بازگو کردن این سمت‌ها نداشت. همسر شهید درباره تواضع و فروتنی همسرش می‌گوید: «او را خیلی کمتر در خانه می‌دیدم و دائم در جبهه‌ها بود، شاید هر چهار ماه، ۱۰ روز می‌توانستیم او را ملاقات کنیم. هرگاه به او می‌گفتیم که چرا کم در خانه حضور داری؟ می‌گفت: مسئولیت من بسیار سنگین است. از او سؤال می‌کردم شما در جبهه چه مسئولیتی دارید؟ می‌گفت: من راننده آمبولانس هستم و به خاطر مجروحین خیلی به من احتیاج دارند. بعد از شهادت ایشان فهمیدیم که فرمانده عملیات بوده است. حتی مادر شهید نیز تا روز شهادت فرزندش نمی‌دانست او یکی از فرماندهان بنام دفاع مقدس است.» شهید غلامرضا کیانپور معتقد بود در عملیات شناسایی کمتر باید به وسایل و ابزارآلات تکیه نمود و بیشتر باید به خدا توکل کرد و به توانمندی و قابلیت فردی تکیه کرد. عملیات کربلای ۵ اوج نبوغ و استعداد نظامی شهید کیانپور بود. ذهن او پر از طرح‌های ناب رزمی جهت عبور از موانع مستحکم عراقی‌ها بود و رزمندگان با تکیه بر این طرح‌ها دشمن را در این عملیات به زانو درآوردند.

شهید کیانپور در منطقه عملیات کربلای ۵ دست به ابتکار جالبی زد. یکی از نیرو‌های حاضر در عملیات درباره این ابتکار می‌گوید: «در عملیات کربلای ۵ فرماندهان عراقی دستور داشتند تا با شلیک مستقیم توپ‌ها و موشک‌های سنگین مانع پیشروی رزمندگان اسلام شوند؛ در این نبرد چیزی به عنوان سلاح سبک وجود نداشت و ما کاملاً زمینگیر شده بودیم؛ در این شرایط شهید غلامرضا کیانپور طرحی ارائه داد که توانستیم سریع‌تر به منطقه تحت تسلط دشمن نفوذ کنیم. طرح شهید کیانپور اینگونه بود که از جانب پهلو به دشمن حمله کنیم چراکه سلاح‌های دشمن فقط خطوط مستقیم را پوشش می‌دادند و نسبت به غرب منطقه درگیری دید کافی نداشتند و ما با استفاده از این غفلت توانستیم به داخل خطوط عراقی وارد شویم و سنگر‌های نونی شکل را تصرف کنیم.»

عملیات کربلای ۵، مشهد غلامرضا شد. در تاریخ نوزدهم دی ماه ۶۵ شهید غلامرضا کیانپور در درگیری با دشمن در خاکریز‌ها به‌شدت مجروح شد و او را به عقب منتقل کردند، ولی تلاش‌های پزشکان نتیجه‌ای نداد و غلامرضا به آرزویی که سال‌ها به دنبالش بود، رسید. یکی از رزمندگان حاضر در عملیات کربلای ۵ می‌گوید: شهید کیانپور با لبان تشنه و ذکر امام حسین (ع) به شهادت رسید. شهادت او تأثیر زیادی در روحیه رزمندگان گذاشت و آنان را به شدت متأثر کرد. زمانی که فرمانده لشکر سیدالشهدا (سردار علی فضلی) خبر شهادت شهید کیانپور را شنید گفت: «با شهادت غلامرضا کیانپور کمر لشکر شکست.»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ فروردين ۹۹ ، ۱۴:۴۴
احمد جانقربانی

زندگی نامه زیبا و البته تکان دهنده شهید بزرگوار شاهرخ ضرغام(حر انقلاب اسلامی)

 
 
تعداد بازدید:۱۰۳۰۶۰

 

 

 

 

حر انقلاب شهید ابوالفضل ((شاهرخ )) ضرغام گوینده عراق هم می گفت ما شاهرخ، جلاد حکومت ایران را کشتیم! اثری از پیکر شاهرخ نیافتیم او شهید شده بود، شهید گمنام. از خدا خواسته بود همه را پاک کند،همه گذشته اش را. می خواست چیزی از اونماند،نه اسم ،نه شهرت،نه قبر و مزار و نه هیچ چیزدیگر شهید ضرغام در یکم دیماه سال۲۷ دیده به جهان گشود و از همان دوران کودکی،با ان جثه درشت و قوی نشان داد که خلق و خوی پهلوانان را دارد شاهرخ هیچگاه زیر بار حرف زور و ناحق نمیرفت، دشمن ظالم و یار مظلوم بود. دردوازده سالگی طعم تلخ یتیمی را چشید. از ان پس با سختی، روزگار را سپری کرد در جوانی به سراغ کشتی رفت. سنگین وزن کشتی میگرفت. چه خوب پله های ترقی را یکی پس از دیگری طی میکرد. قهرمان جوانان،نایب قهرمان بزرگسالان دعوت به اردوی تیم ملی کشتی فرنگی.همراهی تیم المپیک ایران و….. بدنش بسیار قوی بود .هر روز هم مشغول تمرین بود. در اولین حضور در مسابقات کشتی فرنگی به قهرمانی جوانان تهران در یکصد کیلو دست یافت. سال پنجاه در مسابقات قهرمانی کشور در فوق سنگین جوانان بسیار خوش درخشید و تمامی حریفان را یکی پس از دیگری از پیش رو برداشت.بیشتر مسابقه ها را با ضربه فنی به پیروزی می رسید.

 

 

قدرت بدنی، قد بلند، دستان کشیده و استفاده صحیح از فنون باعث شد که به مقام قهرمانی دست پیدا کند. سال پنجاه و پنج آخرین سال حضور او در مسابقات کشتی بود. صبح یکی از روزها با هم به” کاباره پل کارون “رفتیم . به محض ورود، نگاهش به گارسون جدیدی افتاد که سر به زیر، پشت قسمت فروش قرار گرفته بود . با تعجب گفت: این کیه؟ تا حالا اینجا ندیده بودمش؟! در ظاهر، زن بسیار باحیائی بود. اما مجبور شده بود بدون حجاب به این کار مشغول شود . شاهرخ جلوی میز رفت و گفت :همشیره تا حالا ندیده بودمت،تازه اومدی اینجا ؟! زن خیلی آهسته گفت: بله، من از امروز اومدم . شاهرخ دوباره با تعجب پرسید : تو اصلا قیافت به این جور کارها و این جور جاها نمی خوره،اسمت چیه؟ قبلا چیکاره بودی؟ زن در حالی که سرش رو بالا نمی گرفت گفت: مهین هستم، شوهرم چند وقته که مرده، مجبور شدم که برای اجاره خانه و خرجی خودم و پسرم بیام اینجا! شاهرخ ،حسابی به رگ غیرتش برخورده بود ،دندانهایش را به هم فشار می داد ، رگ گردنش زده بود بیرون ،بعد دستش رو مشت کرد و محگم کوبید روی میز و با عصبانیت گفت: ای لعنت بر این مملکت کوفتی، بعد بلند گفت: همشیره راه بیفت بریم، همینطور که از در بیرون می رفت رو کرد به ناصر جهود(صاحب کاباره) و گفت: زود بر می گردم! مهین هم رفت اتاق پشتی و چادرش رو سر کرد و با حجاب کامل رفت بیرون. بعد هم سوار ماشین شد و حرکت کردند. مدتی از این ماجرا گذشت. تا اینکه یک روز در باشگاه پولاد همدیگر را دیدیم . بعد از سلام و علیک ،بی مقدمه پرسیدم: راستی قضیه اون مهین خانم چی شد؟اول درست جواب نمی داد. اما وقتی اصرار کردم گفت: دلم خیلی براشون سوخت ، اون خانم یه پسر ده ساله به اسم رضا داشت. صاحب خونه بخاطر اجاره، اثاث ها رو بیرون ریخته بود . من هم یه خونه کوچیک تو خیابون نیرو هوائی براشون اجاره کردم. به مهین خانم هم گفتم: تو خونه بمون بچه ات رو تربیت کن، من اجاره و خرجی شما رو میدم!! اما اینها همه ماجرا نبود. قدرت بدنی، شجاعت، نبود راهنما، رفقای نا اهل و … همه دست به دست هم داد.انسانی بوجود آمد که کسی جلودارش نبود هرشب کاباره، دعوا، چاقوکشی پدر نداشت از کسی هم حساب نمی برد. مادر پیرش هم کاری نمی توانست بکند الا دعا! اشک می ریخت و برای فرزندش دعا می کرد. خدایا پسرم را ببخش، عاقبت به خیرش کن. خدایا پسرم را از سربازان امام زمان(عج) قرار بده . دیگران به او می خندیدند. اما او می دانست که سلاح مومن دعاست. کاری نمی توانست بکند الا دعا.

 

 

همیشه می گفت: خدایا فرزندم را به تو سپردم. خدایا همه چیز به دست توست. هدایت به وسیله توست. پسرم را نجات بده زندگی شاهرخ در غفلت و گمراهی ادامه داشت. تا اینکه دعاهای مادر پیرش اثر کرد. مسیحا نفسی آمد و از انفاس خوش او مسیر زندگی شاهرخ تغییرکرد بهمن ۵۷ بود. شب و روز می گفت: فقط امام، فقط خمینی (ره) وقتی در تلویزیون صحبت های حضرت امام پخش می شد، با احترام می نشست. اشک می ریخت و با دل و جان گوش می کرد. می گفت: عظمت را اگر خدا بدهد، می شود خمینی، با یک عبا و عمامه آمد. اما عظمت پوشالی شاه را از بین بُرد.همیشه می گفت: هرچه امام بگوید همان است. حرف امام برای او فصل الخطاب بود. برای همین روی سینه اش خالکوبی کرده بود که: فدایت شوم خمینی. ولایت فقیه را به زبان عامیانه برای رفقایش توضیح می داد. از همان دوستان قبل از انقلاب، یارانی برای انقلاب پرورش داد. وقتی حضرت امام فرمود: به یاری پاسداران در کردستان بروید. دیگر سر از پا نمی شناخت. حماسه های اورا در سنندج، سقز، شاه نشین و بعدها در گنبد و لاهیجان و خوزستان و . . . هنوز در خاطره ها باقی است. شاهرخ از جمله کسانی است که پیر جماران در رسایشان فرمود: اینان ره صد ساله را یک شبه طی کردند. من دست و بازوی شما پیشگامان رهائی را می بوسم و از خداوند می خواهم مرا با بسیجیانم محشور گرداند .

 

وقتی از گذشته زندگی خودش حرف می زد داستان حُر را بازگو می کرد خودش را حُر نهضت امام می دانست. می گفت: حُر قبل از همه به میدان کربلا رفت و به شهادت رسید، من هم باید جزء اولین ها باشم. در همان روز های اول جنگ از همه جلوتر پا به عرصه گذاشت. آنقدر دلاورانه جنگید که دشمنان برای سرش جایزه تعیین کردند. آنقدر شجاعانه رفت تا کسی به گرد پایش نرسد. رفت و رفت. آنقدر رفت تا با ملائک همراه شد . شاهرخ پروازی داشت تا بی نهایت. پس از سی و یک سال زندگی پر فراز و نشیب درهفدهم آذر پنجاه و نه در دشتهای شمال آبادان این پرواز را ثبت کرد. پروازی با جسم و جان. کسی دیگر او را ندید ؛ حتی پیکرش پیدا نشد. روایت زندگینامه شهید، از تحولی روحی و معنویِ شهید ضرغام در جریان حوادث قبل از انقلاب تا انقلاب اسلامی و شروع جنگ تحمیلی حکایت می کند. تحولی که ریشه در مفاهیم و معارف عمیق اسلام دارد و بازگشت به خویشتن و توبه نصوح را برای هر انسانِ طالب حقیقت بازگو می کند با اشاره به آیات آخر سوره فرقان : «شاهرخ را به راستی می توان مصداقی کامل برای این آیه قرآن(کسی که توبه کند و ایمان بیاورد و کار شایسته انجام دهد، اینها کسانی هستند که خدا بدیهایشان را به خوبی تبدیل می کند) معرفی کرد. چرا که او مدتی را در جهالت سپری کرد. اما خدا خواست که او برگردد.

 

 

داستان زندگی او، ماجرای حُر در کربلا را تداعی می کند فرماندهان بزرگی در گروه کوچک شاهرخ تربیت شدند.آن ها درس ایمان و شجاعت را از شاهرخ گرفتند. بعدها بسیاری از آنان را در واحدهای شناسایی و اطلاعات عملیات لشکرهای مختلف دیدیم. وجود سرداری مانند شاهرخ در روزهای اول جنگ نعمتی بود برای فرماندهان. دو ماه از جنگ گذشته بود ، شاهرخ خیلی تغییر کرده بود ، کم حرف میزد نماز جماعت و اول وقت او ترک نمی شد. در دعای کمیل و دعای توسل با صدای بلند گریه می کرد.از سادات گروهش خواسته بود برای او دعا کنند که شهید شود.

 

در زیر به خاطره مفقود شدن پیکر مطهر شهید اشاره می شود: هفده آذر ۵۹ برای انجام عملیات به سمت جاده ی ماهشهر رفتیم.از کانال عبور کردیم و در سکوت به سنگرهای دشمن نزدیک شدیم ، عملیات موفق بود. سیصد کشته از نیروهای دشمن در منطقه افتاده بود.اما با روشن شدن هوا نیروهای تحت امر بنی صدر از ما پشتیبانی نکردند و با پاتک نیروهای دشمن مجبور به عقب نشینی شدیم.

 

شاهرخ در سنگر ماند تا نیروها بتوانند به عقب بروند با شلیک های پیاپی گلوله های آر پی جی و هدف قرار دادن تانک های دشمن مانع پیشروی آنها می شد. چند تانک دشمن را منهدم کرد. ساعت ده صبح بود. فشار دشمن هر لحظه زیادتر می شد برای زدن ار پی جی بلند شد و بالای خاکریز رفت. یکدفعه صدایی آمد. برگشتم وناباورانه نگاه کردم. گلوله ای به سینه ی شاهرخ اصابت کرده بود. او روی خاکریز افتاده بود. عراقی ها نزدیک شدند. مجبور شدم برگردم. پیکر شاهرخ روی زمین مانده بود. از کمی عقب تر نگاه کردم عراقی ها بالای سر او رسیده بودند از خوشحالی هلهله می کردند.

 

همان شب تلویزیون عراق پیکر بدون سر او را نشان داد. گوینده عراقی گفت:ما شاهرخ،جلاد حکومت ایران را کشتیم. دو روز بعد دوباره حمله کردیم. به همان خاکریز رسیدیم. اما هیچ اثری از پیکر شاهرخ نبود هر چه گشتیم بی فایده بود. او از خدا خواسته بود همه گذشته اش را پاک کند. می خواست چیزی از او نماند. نه نام ، نه نشان ، نه قبر ، نه مزار و نه هیچ چیز دیگر. خدا هم دعایش را مستجاب کرد. پیکر سردار شهید شاهرخ ضرغام هرگز پیدا نشد...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ بهمن ۹۸ ، ۲۳:۱۱
احمد جانقربانی

 

 

 


بعضی از شهدا یک مقداری بد بودند! بعضی هایشان هم شاید بیشتر. مثلاً آنهایی که به کسی اجازه نمی‌دادند مزاحم خلوتشان با خدا بشود. شما بگویید، چکار باید می‌کردیم؟! وقتی خودمان از لحاظ معنوی پایمان لنگ بود،حق نداشتیم به این و آن آویزان شویم؟ مگر می‌شد کسی را دید که هر شب‌ سیمش را به خدا وصل می‌کند، ولی طرفش نرفت؟!

 

کمی از بدی شهدا بگوییم!

بعضی از شهدا یک مقداری بد بودند! بعضی هایشان هم شاید بیشتر. مثلاًآنهایی که به کسی اجازه نمی‌دادند مزاحم خلوتشان با خدا بشود. شما بگویید، چکار باید می‌کردیم؟! وقتی خودمان از لحاظ معنوی پایمان لنگ بود،حق نداشتیم به این و آن آویزان شویم؟ مگر می‌شد کسی را دید که هر شب‌ سیمش را به خدا وصل می‌کند، ولی طرفش نرفت؟!

چقدر بعضی از این شهدا بد بودند، دوست داشتند تنها بروند. دوست داشتند کسی از حال و هوایشان سر در نیاورد. دوست داشتند خدایشان. انگار که اگر ماهم بغلشان نماز شب می‌خواندیم، ملائکه آنها را نمی‌دیدند! شوخی کردم.شاید فکر می‌کردند، نه اصلاً حق داشتند که حضور ما خلوتشان را بهم می‌زد.عیبی ندارد. خدا که از آنها راضی شد، ما کی هستیم که طلبکار باشیم؟!

اینها که چیزی نیست! بعضی هایشان خیلی خیلی بد بودند. اصلاً نمی‌گذاشتند یک کلمه جلویشان حرفی بزنی. خیلی دیکتاتور بودند. خیلی ‌خشک بودند. اصلاً نمی‌شد جلویشان زبان باز کنی. نه، حالگیری مستقیم که‌ نمی‌کردند. خدائیش اول خیلی مؤدب می‌گفتند! «برادر لطفاً غیبت نکن...» اگر گوش نمی‌دادی، آرام بلند می‌شد و از اتاق می‌رفت بیرون.

آهان. شاهد موثق، همین شهید «علی اصغر صفرخانی» که فرمانده گردانمان‌بود. اصلاً این جور آدمها را تحویل نمی‌گرفت. چطور؟ مثلاً یکی از فرماندهان ‌گروهان گفت:

ـ به برادر صفرخانی گفتم «بعد از ظهر نبودی. جمع بودیم و کلی خندیدیم...» تبسمی کرد و گفت: «توی اتاق خوابیده بودم.» گفتم که چرا خوابیدی،می‌آمدی در جمع ما، گفت: «حالا فکر کن منم اومده بودم و چند قهقهه‌ می‌زدم و یه چندتایی هم غیبت می‌کردم، این بهتر بود، یا اینکه رفتم ‌خوابیدم؟»

حالا! دیدی بعضی شهدا چقدر بد بودند! تازه اینها که چیزی نیست. بعداً بیشتر از این از بدیشان تعریف می‌کنم.

بیخودی اخم هایت را درهم نبر. بیخودی رو ترش نکن. چی چی می‌گویی ‌پشت سر مرده غیبت نکن. کی گفته آنها مرده‌اند؟ خودشان حی‌ّ و حاضرند وتازه آدم زنده هم وکیل و وصی نمی‌خواهد. اگر قرار باشد جلوی رویشان غیبت‌کنیم، حالمان را می‌گیرند.

 (حمید داودآبادی)«شوخی کردم»

 به برادر صفرخانی گفتم «بعد از ظهر نبودی. جمع بودیم و کلی خندیدیم...» تبسمی کرد و گفت: «توی اتاق خوابیده بودم.» گفتم که چرا خوابیدی،می‌آمدی در جمع ما، گفت: «حالا فکر کن منم اومده بودم و چند قهقهه‌ می‌زدم و یه چندتایی هم غیبت می‌کردم، این بهتر بود، یا اینکه رفتم ‌خوابیدم؟»

 اعزام مجددی ها    

هنگامه عملیات بود و آتش خمپاره. تدارکات لشکر، برای انتقال مهمات‌ و آذوقه نیروها، تعدادی «قاطر» به خدمت گرفته بود. هنگامی که درارتفاعات، در کنار ستون نیروها بالا می‌رفتیم، تا سوت خمپاره می‌آمد قاطرها زودتر از ما خیز می‌رفتند روی زمین تا ترکش نخورند! چند بار که شاهد خیزرفتن قاطرها بودیم، بچه‌ها متعجب از یکدیگر علت این را که چرا آنها زودتراز ما خیز می‌روند، سؤال می‌کردند.

دقایقی گذشت و ما به راه خود ادامه دادیم. ناگهان سوت خمپاره آمد وقاطری که در کنارم بود سریع خیز رفت. من هم که روی جاده دراز کشیدم، نگاهم افتاد به شکم و ران قاطر. خوب که توجه کردم، دیدم جای چند زخم ‌بزرگ که خوب شده بود، روی بدنش وجود دارد.

دیگر نتوانستم جلوی خنده‌ام را بگیرم. بچه‌ها پرسیدند که چرا می‌خندم،گفتم:

ـ شماها می‌دونین چرا قاطرها زودتر از شما خیز میرن؟

جواب همه منفی بود. با خنده گفتم:

ـ خب معلومه. این بیچاره‌ها توی عملیات قبلی ترکش خوردن و اعزام ‌مجددی هستن و دیگه می‌دونن با سوت خمپاره باید خیز برن که دوباره‌ زخمی نشن (حاج آقا بخشی).

 

کمی از بدی شهدا بگوییم!

فداکاری به تو نیومده 

نیمه‌های شب بود. منورها در دل سیاه شب می‌سوختند و تنها خطی ‌محو در سینه آسمان ثبت می‌کردند. همراه با دیگر نیروهای گردان سلمان ازلشکر 27 حضرت رسول (ص) در ادامه عملیات والفجر 8 در جاده فاو به‌ام‌القصر در حال پیشروی بودیم. گلوله‌های دوشکا و تیربار دشمن، هر از چندگاه خطی سرخ بالای سرمان نقش می‌کرد. همراه (شهید) عباس نظری و دیگر بچه‌ها، پشت سر یکدیگر، جا پای نفر جلویی پیش می‌رفتیم. کناره ‌سمت چپ جاده گِل بود و آن طرف تر باتلاق خور عبدالله. دشمن بدجوری‌ مقابله می‌کرد و با همه تجهیزات خود می‌جنگید.

در حینی که جلو می‌رفتیم، بر حسب اتفاق من افتادم جلوی ستون. در زیرنور زرد و سرخ منور، چشمم به سیم خاردار افتاد. سیم خاردارهای حلقوی.ظاهراً راه دیگری برای عبور نبود. ایستادم، همه ایستادند. نشستم، همه‌نشستند. جای درنگ نبود. شنیده بودم در عملیات قبلی بچه‌ها چکار کرده‌ بودند. کمی با خودم کلنجار رفتم. نَفْسم را راضی کردم. نگاهی به لای سیم‌خاردار انداختم. از مین خبری نبود. بسم ا... گویان، برخاستم. کوله پشتی ام را انداختم روی سیم خاردار. از بچه‌های تخریب هم خبری نبود که راه را بگشایند. مکث نکردم. کاری بود که باید انجام می‌شد. اگر من نمی‌رفتم،دیگری باید می‌رفت. پس قسمت من بود که نفر اول ستون بودم.

دستهایم را باز کردم. برخاستم، دستها کشیده، خود را پرت کردم روی‌ سیم خاردار. لبه‌های تیز آن در بدنم فرو رفت و آزارم می‌داد. سعی کردم به‌ روی خودم نیاورم تا روحیه بچه‌ها تضعیف نشود. صورتم را به عقب ‌برگرداندم و به نیروها که ایستاده بودند گفتم: «برادرا بیائید رد شوید...سریع... سریع...»

نگاهی به لای سیم‌خاردار انداختم. از مین خبری نبود. بسم ا... گویان، برخاستم. کوله پشتی ام را انداختم روی سیم خاردار. از بچه‌های تخریب هم خبری نبود که راه را بگشایند. مکث نکردم. کاری بود که باید انجام می‌شد. اگر من نمی‌رفتم،دیگری باید می‌رفت. پس قسمت من بود که نفر اول ستون بودم.

دستهایم را باز کردم. برخاستم، دستها کشیده، خود را پرت کردم روی‌ سیم خاردار. لبه‌های تیز آن در بدنم فرو رفت و....

کسی نیامد. هر چه منتظر ماندم خبری از نیروها نشد. یعنی چه اتفاقی‌افتاده بود. سر و صدای بچه‌ها می‌آمد ولی از وجودشان خبری نبود. برای‌ دلخوشی یک نفر پیدا نشد پا روی کمر من بگذارد و بگذرد. شک کردم. نگاهی به سمت راست انداختم. با تعجب دیدم بچه‌های تخریب از میان سیم‌خاردارها راهی باز کرده‌اند و نیروها راحت از آنجا می‌گذرند. کسی پشت‌ سرم نبود که از او خجالت بکشم. از شانس بد کسی هم نبود که کمکم کند تا برخیزم. به هر زحمتی که بود از لای سیم خاردار برخاستم. لباسهایم سوراخ‌ سوراخ شده بود. تنم می‌سوخت. روی دستهایم خطهایی سرخ افتاده بود.خودم را به ستون نیروها رساندم. از قسمت بریدگی سیم خاردار که خواستم‌ بگذرم به خودم خندیدم و گفتم: آقا جون! ایثار و فداکاری به تو نیومده    (مسعود ده نمکی)...

 

بخش فرهنگ پایداری تبیان

 


منبع:ساجد

 

مطالب پیشنهادی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ بهمن ۹۸ ، ۱۶:۰۵
احمد جانقربانی

فیزیوتراپی که فرمانده شد

سرلشکر شهید مجید بقایی فرمانده قرارگاه کربلا در دوران دفاع مقدس، وقتی در مسیرش بسیجی‌ها را می‌دید، از ماشین پیاده شده و با آنها مصافحه می‌کرد. می‌گفت: «یکی از رمزهای موفقیت ما قدردانی از نیروهای مردمی است.»

زمان تقریبی مطالعه : 9 دقیقه

تاریخ : چهارشنبه 1397/11/10 ساعت 09:46

 

شهید مجید بقایی


مجید بقایی در بهمن‌ماه سال ۱۳۳۷ در شهر بهبهان به دنیا آمد. از کودکی به محافل مذهبی و مسجد علاقه‌مند بود و این علاقه را با تکبیر گفتن در مسجد محل آغاز کرد و تا آخر عمر از مسیر اسلام و پیروی از روحانیت متعهد خارج نشد. چند سال قبل از اینکه به سن تکلیف برسد، نماز می‌خواند و روزه می‌گرفت و به طور فعال در جلسات قرائت قرآن شرکت می‌کرد. توجه زیادی به دعا و زیارت ائمه اطهار (ع) داشت. آنقدر برای ذکر مصائب اهل‌بیت (ع) اهمیت قائل بود که می‌گفت: همین مراسم روضه‌خوانی ما را نگه داشته است. همواره تلاش می‌کرد در نماز جماعت شرکت کند.

هوش سرشار و استعداد بالایش باعث شد تا تحصیلات کلاس پنجم و ششم (نظام قدیم) را در عرض یکسال در یکی از مدارس بهبهان بگذراند و سپس رشته ریاضی را برای ادامه تحصیل در دبیرستان انتخاب کند.

پس از سپری کردن تحصیلات دبیرستان و گذراندن کنکور، در رشته مهندسی شیمی دانشگاه اهواز پذیرفته شد اما این رشته نظرش را تأمین نکرد و گفت: من باید کاری را به عهده بگیرم که واقعاً بتوانم به مردم خدمت بکنم. به همین دلیل سال آخر دبیرستان را مجدداً گذراند و دیپلم رشته طبیعی گرفت و این بار پس از شرکت در کنکور، در رشته فیزیوتراپی دانشگاه اهواز قبول شد.
 

فعالیت‌های سیاسی – مذهبی


در سال ۱۳۵۴، فعالیت‌های مجید در دانشگاه شکل گرفت و تماس‌هایش تشکیلاتی شد. وی برای مبارزه با رژیم شاه نقش تعیین کننده‌ای را در رهبری مبارزات دانشجویی دانشگاه اهواز و غیر دانشگاهیان به عهده گرفت. در سالهای ۵۵ و ۵۶ که مبارزات ملت مسلمان به اوج خود نزدیک می‌شد، او از عناصر هدایت کننده تظاهرات علیه رژیم شاه بود. در همان زمان با همرزمانش در «گروه منصورون» ارتباط بیشتری برقرار کرد. آگاهی دادن به مردم، متشکل کردن برادران حزب‌الله، انجام عملیات نظامی علیه عمال رژیم شاه از جمله فعالیت‌های این گروه بود. در بدو تشکیل این گروه وارد شاخه نظامی آن شد و رهبری برخی عملیات‌های مسلحانه را در آن زمان به عهده گرفت.

حتی قبل از پیروزی انقلاب اسلامی برای جلوگیری از اقدامات احتمالی عمال رژیم تیم‌های گشتی را برای حفظ و امنیت شهر و نوامیس مردم سازماندهی کرد و با همکاری چند تن از همرزمانش طرح تشکیل تعاونی‌های امام را برای تأمین مایحتاج مردم ارائه داد.

بقایی نسبت به اصالت حرکت‌های انقلابی تعصب داشت و در جریان انقلاب، در همه صحنه‌ها فعالانه شرکت می‌کرد و با هوشیاری خاصی ترفندهای دشمنان اسلام بویژه منافقین را شناسایی و در جهت خنثی کردن آنها اقدام می‌کرد.
 

نقش شهید پس از انقلاب اسلامی


بقایی پس از پیروزی انقلاب اسلامی در دادگاه انقلاب اهواز مشغول به کار شد. او در خنثی کردن و سرکوبی توطئه آمریکایی خلق عرب در خوزستان نقش چشمگیری داشت به طوری که با زحمات و فداکاری‌های او، ضربات شدید و مهلکی به این گروه دست‌نشانده وارد شد.

کار نظامی بقایی پس از پیروزی انقلاب هم ادامه داشت. او فعالیتش را در این زمینه با حضور در کمیته و شهربانی آغاز کرد و اقدامات همه‌جانبه‌ای را در جهت به دام انداختن سرسپردگان رژیم پهلوی که در آن زمان متواری بودند، انجام داد. در کنار این فعالیت‌ها معتقد بود که جامعه بعد از پیروزی انقلاب احتیاج به کارهای فرهنگی دارد. به همین خاطر به تشکیل کانون نشر فرهنگ اسلامی در بهبهان پرداخت که فعالیت‌های این کانون در زمینه‌های فرهنگی – تبلیغی شهر بسیار مؤثر بود.

بقایی به علت تبحر و ذوقی که به کارهای تبلیغاتی داشت، در زمینه تهیه پوستر، نوار سخنرانی، فیلم، ویدئو، طراحی، نقاشی و خطاطی وارد عمل شد و نمایشگاهی از جنایات رژیم شاه و اسناد ساواک را در شهر بهبهان به نمایش گذاشت. او خود طراح و خطاط زبردستی بود و با خط زیبایش، احادیث اهل بیت عصمت و طهارت (ع) را می‌نوشت و بر در و دیوار شهر نصب می‌کرد.

با گذشت مدتی از پیروزی انقلاب اسلامی به دانشگاه رفت و هنگامی که بنا به فرمان حضرت امام (ره) در خرداد سال ۱۳۵۸ جهاد سازندگی تشکیل شد، به عضویت جهاد بهبهان درآمد و مدتی در آنجا مشغول فعالیت بود.

وی تا اوایل جنگ تحمیلی تقریباً با همه ارگان‌های انقلابی در ارتباط بود و با حضور فعالانه خود و ارائه راه‌حل‌های ابتکاری باعث حفظ روح امید، تحرک و نشاط در همگان می‌شد.

پیش از آغاز جنگ تحمیلی به توصیه سردار محسن رضایی (فرمانده کل سپاه) به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی پیوست و در واحد روابط عمومی (تبلیغات – انتشارات) سپاه امیدیه به فعالیت مشغول شد. با تشکیل دفتر هماهنگی و تحقیق و بازرسی در سپاه خوزستان و انتخاب شهید دقایقی به عنوان مسئول این دفتر، وی جهت همکاری با ایشان به اهواز منتقل شد.


حضور در جبهه‌های دفاع مقدس


ماه‌های اول جنگ تحمیلی بود که مجید بقایی از طرف فرماندهی کل سپاه به عنوان نماینده سپاه در اتاق جنگ (که در آن زمان جلساتش در لشکر ۹۲ زرهی اهواز تشکیل می‌شد) معرفی شد. یکی از فعالیت‌های مهم او تلاش در جهت هماهنگی بین سپاه و ارتش بود. با وجود اینکه بنی‌صدر خائن در این مورد به شکل‌های گوناگون کارشکنی می‌کرد اما او در این مأموریت، به خوبی کارها و وظایف محوله را پیگیری می‌کرد. اواخر آبان‌ماه سال ۱۳۵۹ به بقایی مأموریت داده شد که برای جلوگیری از هجوم دشمن که قصد تسخیر جاده شوش را داشت و در آن زمان در سه کیلومتری آن مستقر شده بود، به شهرستان شوش برود. ابتدا در کنار مرتضی صفاری، سپاه آنجا را سازماندهی کرد و مدتی بعد مسئولیت سپاه شوش به عهده‌اش گذاشته شد. در این مسئولیت علاوه بر طراحی عملیات و نبردهای موفق علیه دشمن که در قالب گروه‌های رزمی کوچک به اجرا درمی‌آمد، به اسماعیل دقایقی (شهید) نیز در تشکیل آموزشگاه فرماندهی دسته، گروهان و گردان کمک می‌کرد.

به تدریج که سیاست جنگی نیروهای خودی از حالت تدافعی به تهاجمی تغییر یافت، به همین نسبت نیز نقش بقایی در صحنه‌های نبرد جدی‌تر از هر زمان شد و در مقاطعی از جمله عملیات طریق‌القدس (فتح بستان) وی مانند یک رزمنده تکاور وارد عمل می‌شد. از آن پس به دلیل روح بلند و اشتیاق فراوانش برای درگیر شدن مستقیم با دشمن و لیاقت و شایستگی‌هایی که در زمان فرماندهی سپاه شوش از خود نشان داده بود، از طرف فرماندهی کل سپاه به عنوان فرمانده «قرارگاه لشکر فجر» برگزیده شد.

در طراحی عملیات بیت‌المقدس و در کنار شهید حسن باقری همچون دیگر نبردها نقش به سزایی داشت. در این عملیات، با برنامه‌ریزی دقیق و هماهنگ، توانست نیروهای تحت امر خود را با همیاری هوانیروز از شمال فکه به جنوب انتقال داده و به علت شایستگی‌ای که از خود در سمت فرماندهی لشکر نشان داد، قرارگاه تحت فرماندهی ایشان (فجر) در کنار قرارگاه‌های نصر و فتح، مسئولیت شکستن حصر دفاعی خرمشهر را به عهده گرفت و هر سه قرارگاه با نبرد دلاورانه تاریخی و با هماهنگی کامل، خونین شهر را به دامان میهن اسلامی بازگرداند.

بقایی پس از «عملیات رمضان» به سمت معاون شهید باقری در فرماندهی قرارگاه کربلا منصوب شد. بعد از عملیات محرم بود که پس از آنکه حسن باقری جانشین یگان نیروی زمینی سپاه شد، مسئولیت قوای یکم کربلا را به عهده گرفت.

معتقد بود که گروه‌گرایی برای انسان تعصب و عجز فکری به وجود می‌آورد و می‌گفت: شما فقط ببینید حضرت امام خمینی (ره) چه می‌گوید، از ایشان تبعیت کنید. در مبارزات سیاسی – مذهبی هرگز خودسرانه عمل نمی‌کرد و سعی بر این داشت که مبارزاتش در مسیر مکتب باشد، در واقع، انقلابی بودن مجید با مکتبی بودنش قرین بود و سعی می‌کرد در زندگی، کار و مبارزه، با جواز شرعی عمل کند.

بقایی علاقه عجیبی به نیروهای بسیج مردمی داشت و هرجا مشکلی پیش می‌آمد از آنها دفاع می‌کرد. رفتار او با نیروهای بسیجی آمیخته با ملاطفت و مهربانی بسیار بود.


نحوه شهادت


روز نهم بهمن‌ماه ۱۳۶۱ قبل از «عملیات والفجر»، مقدماتی قرار شد که عده‌ای از مسئولان و فرماندهان نظامی جنگ، دیداری با حضرت امام خمینی (ره) داشته باشند، اما شهید بقایی گفته بود که باید برای شناسیی این عملیات در منطقه بمانیم، به همین دلیل او به همراه عده‌ای دیگر از جمله شهید حسن باقری در منطقه عملیاتی ماندند و صبح روز بعد به اتفاق چند تن از فرماندهان دیگر با دو دستگاه جیپ جهت شناسایی منطقه به طرف محل مورد نظر حرکت کردند.

بقایی در طی مسیر مشغول تلاوت قرآن و حفظ سوره «والفجر» بود. او به کمک یکی از دوستانش این سوره شریفه را از حفظ می‌خواند. پس از رسیدن به مقصد، همگی از ماشین پیاده شده و به طرف سنگر دیده‌بانی حرکت کردند. بقایی در بین راه به یکی از همراهانش می‌گوید: آیا می‌شود انسان به این درجاتی که خداوند در قرآن فرموده است، برسد که: «یا ایتهاالنَّفس المُطمَئنَّه. ارِجِعی الی ربِّکِ. راضیهً مرضیهً. فَادخُلی فی عِبادی وَادخُلی جَنَّتی». وآیا خدا توفیق این امر مهم را به انسان می‌دهد که به آن مرحله عالی نیل شود؟ هنوز کلام مجید به انتها نرسیده بود که خمپاره دشمن به نزدیکی آنان اصابت کرد و او جواب سوال خود را با فوران خون مطهر و قطع پاهایش دریافت کرد و بدین سان عاشقانه و خالصانه به سوی پروردگار خویش پرواز کرد و به درجه قرب و رضوان الهی دست یافت

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ دی ۹۸ ، ۱۶:۱۱
احمد جانقربانی

 

 


 

با شروع جنگ، زنان در همان ماه های آغازین دفاع مقدس درخطوط مقدم جنگ در چند قدمی دشمن، در شلمچه، خرمشهر و آبادان دوشادوش مردان بی پروا مبارزه می کردند که گواه این موضوع خاطرات رزمندگانی است که در مورد زنانی گفته اند آن هاعلاوه بر کار امدادی و تشویق رزمندگان، گاه سلاح بر کف با دشمن می جنگیدند.

 

 


 

 

زنان و دفاع مقدس

 

برخی فعالیت های این دختران و زنان علاوه بر دفاع مسلحانه به صورت های مختلف کمک پزشکی، پرستاری و امداد در جبهه های نبرد بود. بسیاری از این زنان که برای امداد یا پرستاری و مداوا به جبهه می آمدند ، در همان جا نیز به شهادت می رسیدند یا در تنگنای جبهه،سلاح به دست می گرفتند و می جنگیدند و به شهادت می رسیدند.

حضور زنان در 8 سال دفاع مقدس، حماسه همراهی، همدلی، صبوری، ترغیب و برانگیختگی، ایثار و پاکبازی آن ها چنان عظیم و ستودنی است که بی تردید در تاریخ ایران بی بدیل و بی نظیر است و نمونه هایی هم اندازه صدر اسلام و همانند کربلا در آن فراوان می توان یافت.

حضور شورآفرین زنان در 8 سال دفاع مقدس از چند منظر و چشم انداز قابل بررسی است.

حضور زنان در صحنه رزم، امدادرسانی و مداوای مجروحان

با شروع جنگ، زنان در همان ماه های آغازین دفاع مقدس درخطوط مقدم جنگ در چند قدمی دشمن، در شلمچه، خرمشهر و آبادان دوشادوش مردان بی پروا مبارزه می کردند که گواه این موضوع خاطرات رزمندگانی است که در مورد زنانی گفته اند آن هاعلاوه بر کار امدادی و تشویق رزمندگان، گاه سلاح بر کف با دشمن می جنگیدند.

برخی فعالیت های این دختران و زنان علاوه بر دفاع مسلحانه به صورت های مختلف کمک پزشکی، پرستاری و امداد در جبهه های نبرد بود. بسیاری از این زنان که برای امداد یا پرستاری و مداوا به جبهه می آمدند ، در همان جا نیز به شهادت می رسیدند یا در تنگنای جبهه،سلاح به دست می گرفتند و می جنگیدند و به شهادت می رسیدند.

زنان و دفاع مقدس

 

شهید پروین حاجی شاه که بعد در رمان «نخل های بی سر» اثر قاسمعلی فراست، به شهادت او پرداخته شد، از آن جمله است.اسارت برخی خواهران در آغاز جنگ، گواه روشن دیگر بر این ادعاست. در خاطرات دکتر محمدرضا سنگری در مورد آخرین ساعات سقوط خرمشهر چنین آمده : آخرین نیروها، با آخرین گلوله ها می جنگیدند. امکان تامین نیروها نبود. پل خرمشهر در تیررس گلوله های مستقیم بود. رزمندگان که تعداد آنان در آخرین روز شاید به 40 نفر نمی رسید، سرسختانه مقاومت می کردند. کم کم کوچه ها از خون آخرین یاران ارغوانی می شد. من جزو آخرین نفراتی بود م که به ساحل رودخانه رسید. به خاطر انفجار در پی انفجار و شهید در پی شهید. امکان گذشتن از پل نبود. آخرین ماشینی که تعدادی زخمی از پل می گذراند هدف گلوله آرپی جی قرار گرفت و روی پل ماند مجبور شدیم از سقف پل حرکت کنیم. آویزان به میله های سقف پل، همراه با تجهیزات سنگین، با اندک رمقی که مانده بود. گلوله ها به اطراف می خورد. ترکش ها صفیر زنان از کنارمان می گذشتند. بیش از 40 دقیقه آویزان به سقف پل، خود را به سوی خرمشهر یعنی آبادان رساندیم.آن طرف رودخانه زخمی های دیگری که خود را به سمت دیگر پل رسانده بودند افتاده بودند. چند دختر جوان مشغول پانسمان و مداوای زخم ها بودند. دختری جوان سر یکی از رزمندگان را بر زانو گرفته بود. رزمنده جوان تمام سطح لباسش خون آلود بود: «به بچه ها برس»، معلوم شد خواهر و برادرند. دختر جوان، دکمه لباس جوان را که خون از آن می جوشید گشود گویی تاب دیدن نداشت. جوان آرام زمزمه کرد:

مو از قالوا بلی تشویش دیرم

گنه از برگ و بارون بیش دیرم

اگر لا تنقطوا دستم نگیره

مو از یا ویلنا اندیش دیرم

در آغاز جنگ، در جبهه های جنوب مادرانی در خط مقدم حضور داشتند و مشوق رزمندگان بودند. در جبهه فیاضیه آبادان، پیرزنی با نشاط حتی در سنگر ها حضور می یافت و همه او را «ننه» صدا می زدند. وقتی گلوله های خمپاره و توپ به اطراف می خورد با لحنی آرام و مهربان می گفت: ننه نترسید، ننه چیزی نیست، خدا پشت و پناهتان. در آن لحظه ها و صحنه ها کمتر رزمنده ای بود که «حلوای ننه» کام او را شیرین نساخته باشد.

صدای رزمنده ای زخمی، دختر جوان را از جا کند.سر برادر را به نرمی بر زمین گذاشت و به سراغ زخمی رفت. خون از سینه برادر می جوشید و دختر جوان تنها با نگاهی خون را بدرقه کرد و به سمتی دیگر شتافت و.... این نمونه ای از هزاران نمونه ایثار، فداکاری و خدمات درخشان زنان در سال های زخم و شهادت و ایثار است و بی تردید در حافظه خاطره رزمندگان از این دست نمونه های فراوان می توان یافت.

حضور در جبهه ها و تشویق رزمندگان

در آغاز جنگ، در جبهه های جنوب مادرانی در خط مقدم حضور داشتند و مشوق رزمندگان بودند. در جبهه فیاضیه آبادان، پیرزنی با نشاط حتی در سنگر ها حضور می یافت و همه او را «ننه» صدا می زدند. وقتی گلوله های خمپاره و توپ به اطراف می خورد با لحنی آرام و مهربان می گفت: ننه نترسید، ننه چیزی نیست، خدا پشت و پناهتان. در آن لحظه ها و صحنه ها کمتر رزمنده ای بود که «حلوای ننه» کام او را شیرین نساخته باشد.

 

زنان و دفاع مقدس

حضور زنان در پشت جبهه

ارسال بسته های آجیل و شیرینی همراه با نوشته ها و نامه های دلگرم کننده در طول سال های دفاع مقدس روحیه بخش بود، به ویژه هنگام عملیات ها، فرا رسیدن نوروز و مناسبت های خاص، بسته های شیرینی و آجیل که توسط خواهران تهیه شده بود به جبهه ها گرمی و نشاط می بخشید. این زنان لباس و پوشاک و وسایل مورد نیاز جبهه ها و رزمندگان را در پشت جبهه ها تهیه و برای آن ها ارسال می کردند. ارسال پیام ها چه به وسیله رادیو و چه به شیوه نامه ها و نوشته ها و طومارها از دیگر کارهای روحیه بخش و پشتوانه روانی جبهه ها در پشت جبهه بود.

فرستادن همسران، برادران، فرزندان و عزیزان خویش به جبهه ها

بدرقه رزمندگان در اشک و لبخند و ازدحام دود و هلهله و ترنم ذکر صلوات از خاطرات فراموش ناشدنی، سال های دفاع مقدس است. مادری که پس از شهادت همسر، فرزندش را روانه می کرد و پس از شهادت فرزند، فرزند دیگر را.

صبر و شکیبایی مادران که آرامش بخش دیگر خانواده ها بود. خانواده هایی که چند فرزند شهید یا چند شهید به انقلاب و اسلام هدیه داده اند فراوانند.یکی از رزمندگان دفاع مقدس در خاطره خود در این باره چنین می گوید: یک بار چند شهید را با هم برای تدفین آورده بودند.عجیب غوغایی بود. یکی از مادران بیش از همه بی تابی می کرد. تلاش برای آرام کردن او چندان نتیجه بخش نبود. ناگهان زنی که چادر دور کمر گره زده بود پیش آمد و در گوش او چیزی گفت که آرام شد و او را با خود همراه کرد. بعد معلوم شد که او مادر شهید است و اکنون پنجمین شهید او را آورده بودند تا به خاک بسپارند؛ مادر پنجمین شهیدش را با دست های خود در مزار نهاد و صبور و آرام بالا آمد و گفت: «پسر من نرفته است. این جوانان( اشاره به جوانان و هم رزمان شهید ) پسران من هستند آن ها عزیزتر از علی اکبر امام حسین(ع) که نیستند.» آن گاه سمت سخن را عوض کرد و گفت: «عزیزان من، جبهه کربلاست امام حسین(ع) را تنها نگذارید.» حماسه حضور زنان ابعادی وسیع تر و ژرف تر از آن چه گفته شد دارد؛ و در این مجال تنها اندکی از ناگفته های ایثار و مجاهدت زنان غیور ایران است که در تاریخ 8 سال دفاع مقدس رقم زده شد.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ آذر ۹۸ ، ۲۲:۱۹
احمد جانقربانی

 

 


 

دستاوردهای داخلی دفاع مقدس فراوان است، ولی ما در این نوشتار به مهم‌ترین آن‌ها می‌پردازیم و تفصیل آن را به فرصتی دیگر و کتابی دیگر ـ ان‌شاءالله ـ وا می‌گذاریم. مهم‌ترین دستاوردهای داخلی دفاع مقدس به شرح زیر و در چند قسمت ارائه میگردد.

 

 


 

 

دستاوردهای دفاع مقدس(9)

 

دستاوردهای داخلی دفاع مقدس فراوان است، ولی ما در این نوشتار به مهم‌ترین آن‌ها می‌پردازیم و تفصیل آن را به فرصتی دیگر و کتابی دیگر ـ ان‌شاءالله ـ وا می‌گذاریم. مهم‌ترین دستاوردهای داخلی دفاع مقدس عبارتند از:

1. اعتماد به نفس و خودباوری

2. شکوفایی استعداد و خلاقیت

3. رشد باورهای دینی

.4 تولد تفکر بسیجی

5. رشد فضایل اخلاقی و معنوی

6. تحول در صنایع دفاعی کشور

7. تزکیه‌ی نظام اداری کشور

8. حضور داوطلبانه‌ی مردم در جبهه‌ها

9. سنجش ظرفیت دفاعی مردم

10. تجارب سیاسی

11. تجارب اقتصادی

12. نیروهای مردمی عشایری

13. تجارب نظامی

14. تجارب فرهنگی

15.تحکیم وحدت ملی

16 رسوایی لیبرال‌ها و منافقین

17آزمون روشنفکری

 مطالب فوق

18. تأثیر در نگرش‌های علمی و پژوهشی دانشگاه‌ها و مراکز عالی کشور

19. آزمون کارآمدی نظام جمهوری اسلامی

 20تکامل سازمان ارتش و سپاه پاسداران انقلاب اسلامی

 مطالب فوق

 21. تأثیر در حوزه‌ی هنر و ادبیات

22. خلق زیبایی‌ها

 مطالب فوق

23تکرار عاشورا و تجلی شهادت

کسانی که عاشق کربلا و حماسه‌ی عاشورا بودند، به وضوح تکرار عاشورا و کربلای حسینی را در دوران دفاع مقدس مشاهده نمودند. به تعبیر امام راحل(ره)، جنگ ما تکرار عاشورا بود. همه‌ی مفاهیم حماسی عاشورا در رزم و حماسه‌ی سلحشوران تفسیر شده بود و رمز و راز شهادت بر قلوب جوانان عاشق گشوده گشت؛ به طوری که برای ملاقات با خدا و شهیدان کربلا سر از پا نمی‌شناختند.

«شهادت» در کنار تأثیر عظیم فرهنگی،‌ معنوی،‌ سیاسی و ...، دارای اثرات ارزشمند اجتماعی نیز می‌باشد. جامعه‌ی بشری برای مبارزه با شیاطین و قرار گرفتن در «صراط مستقیم»‌، باید با ضد ارزش‌ها، ناهنجاری‌ها، ظالمان و ستمگران به جهاد برخیزد و این میسر نیست، مگر با داشتن روحیه‌ی شهادت‌طلبی.

از افتخارات دوران دفاع مقدس، حضور پرشور زنان در همه‌ی صحنه‌ها به ویژه در امر پشتیبانی و امدادرسانی به جبهه است. زنان متعهد ما نه‌تنها با تربیت فرزندان مبارز، نیروی انسانی مورد نیاز جبهه‌ها را تأمین می‌کردند، بلکه با مشارکت فعال در امور پشتیبانی، وظیفه‌‌‌ی مضاعفی را عهده‌دار می‌شدند. از همه مهم‌تر، همسرانی که جای پدر را در خانواده پر نموده

شهید مرتضی مطهری می‌نویسد: «شهید، منطق ویژه‌ای دارد، منطق شهید را با منطق افراد معمولی نمی‌شود سنجید... منطقی است میخته با منطق عشق از یک طرف،‌ و منطق اصلاح و مصلح از طرف دیگر؛ یعنی دو منطق را اگر با یکدیگر ترکیب کنید، منطق مصلحی دلسوخته برای اجتماع خودش، و منطق عارفی عاشق لقای پروردگار خودش ... ری؛‌ منطق شهید، منطق دیگری است.»

امام راحل(ره)، عظیم‌ترین دستاورد دفاع مقدس را تحول روحی و معنوی در جامعه می‌دانستند. حق‌طلبی، ایثار و فداکاری، قناعت و ساده‌زیستی، انفاق و بالاخره شهادت‌طلبی، از جمله ارزش‌هایی بود که می‌توان از ن به عنوان میراث انقلاب اسلامی یاد نمود. این ارزش‌ها در دوران دفاع مقدس به شدت تقویت گردید. خاطرات زندگی فرماندهان و رزمندگان در جبهه و پشت جبهه، مصادیق عینی رفتارهای متعالی اخلاقی را در اختیار نسل بعد از جنگ قرار می‌دهد. وصیت‌نامه‌های شهدا، حکایت از معنویت و معرفت بالای شهدای دفاع مقدس دارد.

متأسفانه گاه معرفی زندگی و سیره‌ی شهدا به صورت ناقص و یک بعدی صورت می‌گیرد و بر همین اساس، این خطر وجود دارد که تصویری غیر واقعی، تک بعدی و دور از دسترس از شهدا در ذهن یندگان نقش گیرد. از سوی دیگر، گاه به دلیل این که امانتداران میراث شهدا، ینه داران صادقی نیستند،‌ تصویر حقیقی شهدا پنهان می‌ماند. اینان باید توجه داشته باشند که نسل‌های بعد از جنگ، سیمای شهدا را در سیره‌ی ن‌ها جستجو می‌کنند، از این رو دایم باید اعتقاد و رفتار خویش را با شهدا محک بزنند.

سیره‌ی شهدا، ملاک و معیار خوبی برای نقد وضعیت فعلی بسیج است.‌ شجره‌ی طیبه‌ی بسیج نیز ممکن است دچار فت گردد و تنها با معیار «تفکر بسیجی» می‌توان فات بسیج امروز را زدود. توجه به سیره‌ی شهدا از ن جهت اهمیت دارد که حاملان حقیقی تفکر بسیجی، شهدا بودند. میراث معنوی و اخلاقی دفاع مقدس، تنها به سیره‌ی شهدا منحصر نمی‌گردد، بلکه مادران و پدرانی که با اخلاص و اعتقاد و عشق به اسلام،‌ پاره‌های وجود خویش را در راه خدا فدا می‌کردند و به این ایثار و فداکاری افتخار می‌نمودند،‌ الهام‌بخش صبر و ایمان عجیبی هستند که قلم از بیان ن عاجز است. با زنده نگه داشتن یاد و خاطره‌ی هشت سال دفاع مقدس، روح اعتماد به نفس و خودباوری در این ملت زنده می‌ماند، ارزش‌های معنوی تقویت می‌شود و با نورافشانی ستارگان سمان ن حماسه‌ی جاوید، راه کمال هموارتر می‌گردد.

 

دستاوردهای دفاع مقدس(9)

24. سنگر سازان بی‌سنگر

از بالا‌ترین نقطه‌ی مرزی ایران و عراق در ذربایجان غربی تا جنوبی‌ترین نقطه‌ی جبهه‌های جنگ، همه جا نیروهای جهاد سازندگی حضور فعال داشتند. هر جایی که رزمنده‌ای در حال پیشروی و نبرد بود، قسمت مهندسی جهاد درکنار او حاضر بود. قابلیت‌هایی که جهادگران صادق در زمینه‌های مختلف از خود نشان دادند، ‌دشمن کوردل را به حیرت وا داشت.

سرعت عمل جهادگران در ایجاد خاکریزها و سنگرهای عظیم در حملات شدید دشمن و نیز احداث جاده و پل ـ به ویژه پل بعثت ـ از افتخارات فراموش نشدنی جهاد سازندگی در دوران دفاع مقدس است.

25. سفیران زاده

یکی از نتایج دفاع مقدس، اثبات ایمان و پایمردی جان بر کفان ایران اسلامی است که این موضوع را در سیاهچال‌های دوران اسارت به نمایش در وردند. همه‌ی ما باید اعتقاد و پایبندی به اسلام و ولایت را از این عزیزان سرمشق گرفته، به دیگران هم منتقل کنیم. دلاور مردان ما در زیر شکنجه‌های سخت و در میان مرگ و زندگی، حاضر نبودند حتی به صورت زبانی به مقدسات خود توهین کنند. این اعتقاد و ایمان زلال، که در واقع مرحله‌ی حق الیقین ایمان است، باعث حیرت شکنجه‌گران بعثی می‌شده است. به راستی اگر دفاع مقدس نبود، جوهر ایمان و روح پرصلابت نان شناخته نمی‌شد.

دل به دریا زدن و دم نزدن می‌خواهد

هرکســــی را نرسد زندگی طوفانی

26. مشارکت فعال زنان

از افتخارات دوران دفاع مقدس، حضور پرشور زنان در همه‌ی صحنه‌ها به ویژه در امر پشتیبانی و امدادرسانی به جبهه است. زنان متعهد ما نه‌تنها با تربیت فرزندان مبارز، نیروی انسانی مورد نیاز جبهه‌ها را تأمین می‌کردند، بلکه با مشارکت فعال در امور پشتیبانی، وظیفه‌‌‌ی مضاعفی را عهده‌دار می‌شدند.

از همه مهم‌تر، همسرانی که جای پدر را در خانواده پر نموده، سرپرستی فرزندان شهید را عهده‌دار می‌گردیدند، در واقع زینب‌‌وار پرچم شهادت و ایثار را به دوش می‌کشیدند و امروز هم به عنوان یه‌های مجسم ایثار و پیام وران فرهنگ حماسه و شهادت بر ناصیه‌ی فرهنگ ما می‌درخشند.

27. تأثیر در تحکیم روابط اجتماعی و روح برادری

از برکات دفاع مقدس، تقویت معنوی معاشرت‌ها و تحکیم روابط اجتماعی بود؛ به طوری که صمیمیت و برادری و صله‌ی رحم در بین مردم تقویت شده بود. ای بسا با حضور در مراسم بدرقه‌ی رزمندگان جهت اعزام به جبهه‌ها یا شرکت در مراسم تشییع شهدا، بسیاری از کینه‌ها و ناراحتی‌ها بین مردم بر طرف می‌شد و قطع رابطه‌ی چندین ساله‌ی خانواده‌ها را به دوستی مبدل می‌کرد و یا حضور در مزار شهیدان، پستی و زشتی دنیا‌طلبی را در مقابل دیدگان مجسم می‌نمود

و از همان جا انسان تصمیم می‌گرفت که برای هر کس که به سبب دنیا ناراحتی ایجاد کرده است، طلب حلالیت کند.

 

 ادامه دارد...

 

بخش فرهنگ پایداری تبیان

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ آذر ۹۸ ، ۲۲:۱۷
احمد جانقربانی

 

رهبر معظم انقلاب اسلامی سال ۱۳۹۸ را سال «رونق تولید» نامگذاری کردند؛

 
رهبر معظم انقلاب اسلامی در پیامی به‌مناسبت آغاز سال ۱۳۹۸ هجری شمسی، با تبریک عید نوروز و میلاد مسعود امیرمؤمنان حضرت علی علیه‌السلام به هم‌میهنان عزیز و بویژه خانواده‌های معظم شهیدان و جانبازان، و با آرزوی سالی توأم با شادی، سعادت، سلامت جسمی و توفیقات روزافزون مادی و معنوی برای ملت ایران، سال جدید را سال «رونق تولید» نامگذاری کردند.
حضرت آیت الله خامنه‌ای در ارزیابی سال ۹۷، آن را سالی پُر ماجرا خواندند و خاطرنشان کردند: دشمنان در این سال نقشه‌های زیادی برای ایران کشیده بودند، اما ملت ایران به معنی واقعی خوش درخشید و با صلابت و بصیرت و با همت جوانان، آن نقشه‌ها را خنثی کرد.
رهبر انقلاب اسلامی واکنش مردم به تحریمهای شدید آمریکا و اروپا را در عرصه‌های سیاسی و اقتصادی واکنشی محکم و مقتدرانه برشمردند و افزودند: در عرصه سیاسی مظهر این واکنش راهپیمایی عظیم ۲۲ بهمن و موضع‌گیری‌ها مردم در طول سال بود و در عرصه تقابل اقتصادی نیز با «افزایش ابتکارات علمی و فنی»، «افزایش چشمگیر شرکتهای دانش بنیان»، «افزایش تولیدات زیربنایی و اساسیِ داخلی مانند افتتاح فازهای متعدد گاز جنوب کشور و افتتاح پالایشگاه بزرگ بندرعباس»، ملت ایران توانست در مقابل دشمنی و خباثت دشمنان، قدرت و هیبت و عظمت خود را نشان دهد و آبروی ملت و انقلاب و نظام جمهوری اسلامی افزایش پیدا کرد.
ایشان در ادامه مشکل اساسی کشور را همچنان مشکل اقتصادی دانستند و با اشاره به افزایش مشکلات معیشتی مردم در ماههای اخیر، گفتند: بخشی از این مشکلات مربوط به مدیریتهای نارسا در زمینه مسائل اقتصادی است که حتماً باید جبران شود، البته برنامه‌ها و تدابیری اندیشیده شده است که این تدابیر باید در طول سال جدید به ثمر بنشیند و مردم آثار آن را احساس کنند.
حضرت آیت الله خامنه‌ای با تأکید مجدد بر اینکه اولویت و مسئله فوری و جدی کشور، مسئله اقتصاد است، از «کاهش ارزش پول ملی» «قدرت خرید مردم» و «کم‌کاری و یا تعطیل بعضی کارخانجات» به‌عنوان مشکلات مهم اقتصاد کشور یاد و تأکید کردند: بر اساس مطالعه و همچنین نظرات کارشناسان، کلید حل همه این مشکلات «توسعه تولید ملی» است.
رهبر انقلاب اسلامی با اشاره به استقبال مردم از شعار سال ۹۷ یعنی «حمایت از کالای ایرانی» و آثار مثبت آن، افزودند: امسال، مسئله محوری و اصلی، مسئله «تولید» است، زیرا اگر تولید جریان یابد، هم مشکلات معیشتی و اشتغال حل می‌شود، هم موجب استغنای کشور از بیگانگان و دشمنان خواهد شد و حتی می‌تواند مشکل ارزش پول ملی را تا حدود زیادی برطرف کند، بنابراین من شعار امسال را «رونق تولید» قرار دادم.
حضرت آیت الله خامنه‌ای همگان را به تلاش برای رونق تولید در کشور فراخواندند و ابراز امیدواری کردند با گسترش چشمگیر و محسوس این تلاش در طول سال، مشکل اقتصادی در مسیر حل شدن قرار بگیرد.
ایشان با درود به ارواح مطهر امام راحل و شهیدان سرافراز، و با سلام به پیشگاه حضرت ولی‌عصر(عج)، دعای آن بزرگوار و سعادت ملت ایران و همه ملتهایی که نوروز را گرامی می‌دارند، از خداوند متعال مسألت کردند
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ آذر ۹۸ ، ۲۲:۱۶
احمد جانقربانی

 

دبیرخانه هفدهمین دوره جشنواره ملی ره آورد سرزمین نور، پوستر و فراخوان این دوره از جشنواره را منتشر کرد.

هفدهمین دوره جشنواره ملی ره‌آورد سرزمین نور فراخوان داد

به گزارش باشگاه خبرنگاران پویا, هفدهمین دوره جشنواره ملی ره آورد سرزمین نور آغاز به کار کرد و زائران راهیان نور می توانند آثار ادبی و هنری خود با موضوع راهیان نور و دفاع مقدس را به دبیرخانه این دوره از جشنواره ارسال نمایند.

پوستر و فراخوان هفدهمین دوره جشنواره ملی ره آورد سرزمین نور منتشر شده است که علاقمندان برای این دوره از جشنواره را راهنمایی می کند که به شرح زیر است:

-بخش حرفه ای شامل: شعر، داستان، عکس حرفه ای، فیلم، فیلمنامه، نمایشنامه خیابانی، پویانمایی،نماهنگ، پوستر، فضای مجازی، نرم افزار، تحقیق و پژوهش

-بخش مردمی شامل: متن ادبی، خاطره، دلنوشته، عکس تلفن همراه

-بخش ویژه شامل: عکس یادگاری، دلنوشته یادگاری، نامه یادگاری، فیلم 60 ثانیه ای

بنابراین گزارش، مهلت ارسال آثار به این دوره از جشنواره، 5 آذر ماه 1398 تعیین شده است و علاقمندان جهت کسب اطلاعات بیشتر می توانند با شماره تلفن گویا  9-02135949830  تماس حاصل نمایند و یا به پایگاه اینترنتی www.sarzaminenoor.ir مراجعه کنند.

بیشتر بخوانید

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ آذر ۹۸ ، ۲۲:۱۴
احمد جانقربانی


قرآن را نمی‌شود سرسرى خواند و گذشت؛ قرآن احتیاج دارد به تدبر، تکیه‌ى بر روى هر کلمه‌اى از کلمات و هر ترکیبى از ترکیبهاى کلامى و لفظى.

پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر مقام معظم رهبری بیانات حضرت آیت‌الله خامنه‌ای درباره لزوم تدبر در قرآن کریم را منتشر کرده است.

** ما معتقدیم همه‌ى آحاد جامعه باید با قرآن ارتباط برقرار کنند، بتوانند قرآن را بخوانند، بتوانند قرآن را بفهمند، بتوانند در قرآن تدبر کنند. آنچه که ما را به حقایق نورانى می‌رساند، تدبر در قرآن است؛ و این حفظ قرآن که بحمدالله امروز در بین شما جوانها، در بین جوانهاى کشور، در سرتاسر کشور رواج پیدا کرده است، یک مقدمه‌ى خوبى است براى تدبر.

بیانات در محفل انس با قرآن ۱۳۹۲/۰۴/۱۹


** قرآن را نمی‌شود سرسرى خواند و گذشت؛ قرآن احتیاج دارد به تدبر، تکیه‌ى بر روى هر کلمه‌اى از کلمات و هر ترکیبى از ترکیب‌هاى کلامى و لفظى.

بیانات در محفل انس با قرآن ۱۳۹۱/۰۴/۳۱


** در دوران طاغوت، قرآن در کشور ما مهجور بود؛ هیچ حرکت جمعى در ترویج قرآن انجام نمی‌گرفت؛ هرچه بود، میل شخصى افراد بود. در دوران جمهورى اسلامى و حاکمیت اسلام، یکى از برنامه‌هاى اصلى براى مسئولین کشور، ترویج قرآن است؛ تلاوت قرآن، انس با قرآن، فهم قرآن، حفظ قرآن، جزو برنامه‌هاست.

بیانات در دیدار شرکت‌کنندگان در مسابقات بین‌المللى قرآن کریم ۱۳۹۱/۰۴/۰۴


** خود من هرچه نگاه می‌‏کنم، مى‌بینم احتیاج دارم به اینکه این آیه‏‌ى شریفه‌‏ى «اذکروا اللَّه ذکرا کثیرا و سبّحوه بکرة و اصیلا» را تکرار کنم و در آن تدبر کنم و به آن عمل کنم. قیاس به نفس کردم، به نظرم مى‌رسد که شما هم و همه‌‏مان محتاج به این هستیم. مى‌فرماید: «یا ایّها الّذین آمنوا». این، بعد از آن است که جامعه‏‌ى ایمانى شکل گرفته و این جامعه آزمونهاى بزرگ را از سر گذرانده است.

بیانات در دیدار کارگزاران نظام‌ ۱۳۸۶/۰۶/۳۱


** قرآن نباید از زندگیتان حذف شود. تلاوت قرآن را حتماً داشته باشید؛ هرچه ممکن است. تلاوت قرآن هم با تأمل و تدبر اثر مى‌بخشد. تلاوت عجله‏‌یى که همین‏طور انسان بخواند و برود و معانى را هم نفهمد یا درست نفهمد، مطلوب از تلاوت قرآن نیست؛ نه اینکه بى‌فایده باشد.

بیانات در دیدار اعضاى هیأت دولت‌‌ ۱۳۸۴/۰۷/۱۷

برای دریافت کامل بیانات رهبر فرزانه انقلاب در باب تدبر در قرآن اینجا کلیک کنید.

انتهای پیام/
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ خرداد ۹۸ ، ۱۷:۵۹
احمد جانقربانی



هر کس تقوای الهی پیشه کند، خداوند راه نجاتی برای او فراهم می‌کند و او از جایی که گمان ندارد، روزی می‌دهد.


قرآن حکیم

1. توکل:

« وَ مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَی اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِکُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدْراً » (طلاق / 3)

و هر کس بر خدا توکل کند، کفایت امرش را می‌کند، خداوند فرمان خود را به انجام می‌رساند، و خدا برای ه رچیزی اندازه‌ای قرار داده است.

2. تقوا:

« مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِبُ » (طلاق / 2و3)

هر کس تقوای الهی پیشه کند، خداوند راه نجاتی برای او فراهم می‌کند و او از جایی که گمان ندارد، روزی می‌دهد.

3. شکر نعمت، کفر نعمت:

« لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ وَ لَئِنْ کَفَرْتُمْ إِنَّ عَذابِی لَشَدِیدٌ » (ابراهیم / 7)

اگر شکرگزاری کنید، (نعمت خود را)بر شما خواهم افزود، و اگر ناسپاسی کنید، مجازاتم شدید است.

4. صبر:

« وَ اصْبِرُوا إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِینَ» (انفال / 46)

وصبر و استقامت کنید که خداوند با استقامت کنندگان است.

5. توبه:

« یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا تُوبُوا إِلَی اللَّهِ تَوْبَهً نَصُوحاً عَسی رَبُّکُمْ أَنْ یُکَفِّرَ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُمْ وَ یُدْخِلَکُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ » (تحریم / 8)

ای کسانی که ایمان آورده‌اید، بسوی خدا توبه کنید، توبه‌ای خالص، امید است(با این کار)پروردگارتان گناهانتان را ببخشدو شما را در باغهایی از بهشت که نهرها از زیر درختانش جاری است، وارد کند.

6. اخلاص:

« فَادْعُوا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ وَ لَوْ کَرِهَ الْکافِرُونَ » (غافر / 14)

(تنها)خدا را بخوانید و دین خود را برای او خالص کنید، هر چند کافران ناخشنود باشند.

آنهایی که از مۆمنان اطاعت کار، در صداقتشان عیب جویی می‌کنند، و کسانی را که (برای انفاق در راه خدا)جز به مقدار (ناچیز)توانایی خود دسترسی ندارند، مسخره می‌نمایند، خدا آنها را مسخره می‌کند و برای آنها عذاب دردناکی است

7. رضا:

« رِضْوانٌ مِنَ اللَّهِ أَکْبَرُ » (توبه / 72)

و خشنودی خدا بزرگتر است.

8. احترام به پدر و مادر:

« لا تَعْبُدُونَ إِلاَّ اللَّهَ وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً » (بقره / 83)

جز خدا را نپرستید وبه پدر و مادر خود احسان کنید.

9. خوش گفتاری:

« وَ قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً » (بقره / 83)

و با مردم (به زبان) خوش سخن بگویید.

10. امانت:

« إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُۆَدُّوا الْأَماناتِ إِلی أَهْلِها »(نساء / 58)

خداوند به شما فرمان می‌دهد که امانتها را به صاحبانش بدهید.

11. عدل:

« إِذا حَکَمْتُمْ بَیْنَ النَّاسِ أَنْ تَحْکُمُوا بِالْعَدْلِ » (نساء / 58)

هنگامی که میان مردم داوری می‌کنید، به عدالت داوری کنید.

12. امر به معروف و نهی از منکر:

« وَ لْتَکُنْ مِنْکُمْ أُمَّهٌ یَدْعُونَ إِلَی الْخَیْرِ وَ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ » (ال عمران / 104)

باید از میان شما، جمعی دعوت به نیکی ، و امر به معروف و نهی از منکر کنند و آنها همان رستگارانند.

13. نقض عهد، قطع رحم، فساد:

«وَ الَّذِینَ یَنْقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ مِیثاقِهِ وَ یَقْطَعُونَ ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ وَ یُفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ أُولئِکَ لَهُمُ اللَّعْنَهُ»(رعد/ 25)

آنها که عهد الهی را پس از محکم کردن می‌شکنند، و پیوندهایی را که خدا دستور به برقراری آن داده قطع می‌کنند، و در روی زمین فساد می‌کنند، لعنت برای آنهاست.

کمک

14. پیروی از احسن:

«الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولئِکَ الَّذِینَ هَداهُمُ اللَّهُ وَ أُولئِکَ هُمْ أُولُوا الْأَلْبابِ » (زمر / 18)

همان کسانی که سخنان را می‌شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می‌کنند، آنان کسانی هستند که خدا هدایتشان کرده، و آنها خردمندانند.

15. صدق و راستگویی:

« اتَّقُوا اللَّهَ وَ کُونُوا مَعَ الصَّادِقِینَ » (توبه / 119)

از خدا بترسید و با راستگویان باشید.

16. قرض‌الحسنه:

« مَنْ ذَا الَّذِی یُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً فَیُضاعِفَهُ لَهُ أَضْعافاً کَثِیرَهً وَ اللَّهُ یَقْبِضُ وَ یَبْصُطُ » (بقره / 245)

کیست که به خدا قرض‌الحسنه دهد، تا خدا بر آن چند برابر بیفزاید؟خدا تنگدستی دهد و توانگری بخشد.

17. قولنامه:

« إِذا تَدایَنْتُمْ بِدَیْنٍ إِلی أَجَلٍ مُسَمًّی فَاکْتُبُوهُ » (بقره / 282)

چون وامی تا مدتی معین به یکدیگر می‌دهید، آن را بنویسید.

18. تمسخرو استهزاء:

« الَّذِینَ یَلْمِزُونَ الْمُطَّوِّعِینَ مِنَ الْمُۆْمِنِینَ فِی الصَّدَقاتِ وَ الَّذِینَ لا یَجِدُونَ إِلاَّ جُهْدَهُمْ فَیَسْخَرُونَ مِنْهُمْ سَخِرَ اللَّهُ مِنْهُمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ » (توبه / 79)

آنهایی که از مۆمنان اطاعت کار، در صداقتشان عیب جویی می‌کنند، و کسانی را که (برای انفاق در راه خدا)جز به مقدار (ناچیز)توانایی خود دسترسی ندارند، مسخره می‌نمایند، خدا آنها را مسخره می‌کند و برای آنها عذاب دردناکی است.

19. القاب زشت:

« وَ لا تَنابَزُوا بِالْأَلْقابِ » (حجرات / 11)

و با القاب زشت و ناپسند یکدیگررا یاد نکنید.

20. دروغ:

« وَ لا تَقُولُوا لِما تَصِفُ أَلْسِنَتُکُمُ الْکَذِبَ هذا حَلالٌ وَ هذا حَرامٌ لِتَفْتَرُوا عَلَی اللَّهِ الْکَذِبَ» (نحل / 116)

به خاطر دروغی که بر زبانتان جاری می‌شود نگویید این حلال است و آن حرام، تا بر خدا افترا ببندید.

21. بخل:

« وَ لا یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ یَبْخَلُونَ بِما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ هُوَ خَیْراً لَهُمْ بَلْ هُوَ شَرٌّ لَهُمْ سَیُطَوَّقُونَ ما بَخِلُوا بِهِ یَوْمَ الْقِیامَهِ » (ال عمران / 180)

کسانی که بخل می‌ورزند، و آنچه را خدا از فضل خویش به آنان داده انفاق نمی‌کنند، گمان نکنند این کار به سود آنها است، بلکه برای آنها شر است بزودی در روز قیامت، آنچه را نسبت به آن بخل ورزیدند، همانند طوقی به گردنشان می‌افکنند.

22. غیبت:

« وَ لا یَغْتَبْ بَعْضُکُمْ بَعْضاً أَ یُحِبُّ أَحَدُکُمْ أَنْ یَأْکُلَ لَحْمَ أَخِیهِ مَیْتاً فَکَرِهْتُمُوهُ » (حجرات / 12)

وهیچ یک از شما دیگری را غیبت نکند، آیا کسی از شما دوست دارد که گوشت برادر مرده خود را بخورد؟(به یقین)همه شما از این امر کراهت دارید.

23. گمان بد:

« اجْتَنِبُوا کَثِیراً مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ » (حجرات / 12)

از بسیاری از گمانها بپرهیزید، چرا که بعضی از گمانها گناه است.

کسانی که دوست دارند زشتیها در میان مردم با ایمان شیوع یابد، عذاب دردناکی برای آنان در دنیا و آخرت است

24. تجسس:

« وَ لا تَجَسَّسُوا » (حجرات / 12)

و هرگز(در کار دیگران)تجسس نکنید.

25. حسد:

« أَمْ یَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلی ما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ » (نساء / 54)

با اینکه نسبت به مردم و بر آنچه خدا از فضلش به آنان بخشیده، حسد می‌ورزند؟

26. ظلم:

« وَ سَیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُونَ » (شعراء / 227)

آنها که ستم کردند به زودی می‌دانند که بازگشتشان به کجاست.

27. شایع کردن زشتیها (تشیع فاحشه):

« إِنَّ الَّذِینَ یُحِبُّونَ أَنْ تَشِیعَ الْفاحِشَهُ فِی الَّذِینَ آمَنُوا لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ فِی الدُّنْیا وَ الْ‏آخِرَهِ » (نور / 19)

کسانی که دوست دارند زشتیها در میان مردم با ایمان شیوع یابد، عذاب دردناکی برای آنان در دنیا و آخرت است.

28. سخن چینی:

« هَمَّازٍ مَشَّاءٍ بِنَمِیمٍ » (قلم / 11)

کسی که بسیار عیبجوست و به سخن چینی آمدو شد می‌کند، (پیروی مکن).

29. عیب‌جویی:

« وَیْلٌ لِکُلِّ هُمَزَهٍ لُمَزَهٍ » (همزه / 1)

وای بر هر بدگوی عیبجویی.

بخش اخلاق و عرفان اسلامی تبیان

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۲:۵۵
احمد جانقربانی