۲ مطلب در فروردين ۱۳۹۴ ثبت شده است








بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین الرحمن الرحیم مالک یوم الدّین ایاک نعبد و ایاک نستعین اهدنا الصراط المستقیم
صراط الذین انعمت علیهم غیر المغضوب علیهم و لا الضالین
نام‌های سورهٴ حمد
سورهٔ مبارکهٔ فاتحة الکتاب که اول قرآن کریم قرار گرفت نامهای فراوانی دارد؛ فاتحة الکتاب هست، ام الکتاب هست، ام القرآن هست، مثانی هست، سبع‌ مثانی هست و مانند آن. و معروفترین نامش همان فاتحة الکتاب هست که در روایات هم به این سبک آمده که «لا صلاة الا بفاتحة الکتاب»(1). و به مناسبتهای فراوانی که در محتوای این سورهٔ مبارکه هست، نامهای گوناگونی هم دارد. که در خلال رسیدن به محتوای این سوره، سرّ آن نامها هم مشخص میشود. و هفت آیه است.
آیهٴ *«بسم الله»* جزء سورهٴ حمد
و آیهٔ مبارکهٔ *«بسم الله الرحمن الرحیم»*(2) هم جزء‌ این سوره‌ است. نه تنها تبرکاً خوانده می‌شود،‌ بلکه جزء‌ این سوره است. که اگر کسی این سوره را در نماز یا غیر نماز، واجب شد که بخواند، این آیهٔ‌ بسم الله را نخواند، امتثال نکرده است، سوره را ناقص خوانده، این آیه جزء سورهٔ فاتحة‌ الکتاب است.
دفعات نزول آیهٴ *«بسم الله»*
و این بسم الله هم 114 بار نازل شده است . نه یک بار نازل شد و رسول خدا دستور داد در اول هر سوره بگذارید . 114 بار این آیهٔ مبارکه نازل شده است . در 113 سوره به عنوان سر فصل و آغاز این 113 سوره است. در سورهٔ‌ انفال و سورهٔ برائت که سورهٔ برائت اگر تتمهٴ سورهٔ انفال نباشد و سوره‌ای جدا باشد، اول سورهٔ برائت بسم الله نازل نشده و در سورهٔ نمل که نامهٴ سلیمان (سلام الله علیه) را که بررسی می‌کند، می‌فرماید این نامه از سلیمان است و اول این نامه هم بسم الله الرحمن الرحیم است. *«إنّه من سلیمان و إنّه بسم الله الرحمن الرحیم»*(3) که آن یک آیه به ضمیمهٴ آن 113 موردی که در قرآن کریم هست جمعاً می‌شود 114 مورد که 114 بار این آیهٔ مبارکه نازل شده است.
ارتباطِ محتوای *«بسم الله»* با مضمون هر سوره
و هر باری هم که نازل می‌شد معنای جدید و مصداق تازه‌ای را در برداشت ‌نه اینکه لفظاً و مفهوماً و مصداقاً عین یکدیگر باشند . هر سوره‌ای که صدر او بسم الله دارد، محتوای بسم الله آن سوره با مضمون آن سوره در ارتباط است. بنابر‌این اگر ما در قرآن کریم چندین جا آیهٔ مبارکهٔ بسم الله را می‌یابیم، هر جا معنای خاص دارد. در حقیقت هر جا درجه‌ای از درجهٴ شئون الوهیت خدای سبحان و رحمانیتش و رحیمیتش را مطرح می‌کند. پس همه جا به یک مفهوم و به یک مصداق و به یک هدف نیست. بسم الله ارتباط مستقیمی با مضمونِ سوره دارد و چون مضمون سور فرق می‌کند، ‌مضمون این بسم الله ها هم فرق خواهد کرد. و پایان هر سوره با نازل شدن بسم الله مشخص می‌شد.
ادب الهی در شروع کار
و اما اینکه هم طلیعه سوره بسم الله است و هم طلیعه این کتاب الهی *«بسم الله الرحمن الرحیم»* است، برای آن است که انسانها را خدای سبحان می‌آموزد که کار را به نام خدا شروع کنند. کار به نام خدا شروع بشود.
نافرجام بودن هر کاری که با نام خدا آغاز نشود
و فریقین هم علمای شیعه و هم علمای سنت از رسول خدا (علیه آلاف التحیة‌ و الثناء) نقل کرده‌اند: کاری که به نام خدا شروع نشود‌، بی‌نتیجه است. «کل أمر ذی بال لم یبدأ ببسم الله فهو ابتر»(4)‌. ابتر یعنی منقطع الآخر. چون هدف پایان کار است، کاری که به هدف نرسد أبتر است.
فطانت بتراء، استعداد هدر رفته
آن هوشی که در راه حق نباشد از آن هوش تعبیر می‌کنند به «فطانت بتراء» می‌گویند این فطن هست، زیرک هست اما در راه باطل صرف می‌کند. از این گونه هوشهای کاذب در کتب عقلی به فطانت بتراء‌ یاد می‌شود یعنی زرنگی کاذب، هوشی که در راه باطل صرف می‌شود. کاری که به مقصد نرسد ابتر است. هوشی که در راه حق نباشد، فطانت بتراء‌ است. آن انسان فطن هست، زیرک هست اما نمی‌داند چه کند. هر کاری که به مقصد نرسد ابتر است . و کاری به مقصد می‌رسد که از مبدأ‌ حق نشأت بگیرد. کاری که اوّلش حقّ است، پایانش حق و خیر است. ممکن نیست کاری که آغازش باطل است، پایانش حق باشد. باطل به باطل ختم می‌شود. حق به حق ختم می‌شود.
کاری را می‌شود با نام خدا آغاز کرد که جامع حسن فعلی وفاعلی باشد
اگر خواستیم کاری انجام بدهیم که به حق ختم شود چاره‌ای نیست مگر به حق شروع کنیم. کاری را می‌توان به حق شروع کرد که هم حسن فعلی داشته باشد، یعنی فی نفسه عمل خیر باشد و هم حسن فاعلی که انسان آن کار را به خدای خود نسبت بدهد و به استناد به خدا انجام بدهد. این کار را انسان به خدا نسبت می‌دهد می‌گوید به نام خدا آغاز می‌کنم به نام خدا شروع می‌کنم. قهراً در این کار جز خدا هدفی دیگر نخواهد داشت . از انضمام آن حسن فاعلی که طهارت ضمیر فاعل است و این حسن فعلی که حق بودن عمل است انسان یقین پیدا می‌کند که این کار به مقصد می‌رسد. و اگر یکی از این دو امر فاقد بود‌، مفقود بود یا هر دو مفقود بود هرگز این کار به ثمر نمی‌رسد . اگر کار، خیر و حق بود ولی انسان او را برای حق انجام نداد به ثمر نمی‌رسد. چون حسن فعلی به تنهایی برای رسیدن به هدف کافی نیست باید فاعل هم حَسَن باشد حسن فاعلی در او باشد. یعنی برای حق کار کند نه اینکه کار خیر را سر پل هدف باطل قرار بدهد که «کلمة‌ حق یراد بها الباطل»(5) بشود. اگر کلمهٴ‌ حق شد، حسن فعلی داشت ولی حسن فاعلی نداشت به ثمر نمی‌رسد. خواه «کلمة‌ حق یراد بها الباطل»(6) خواه «فعل حق یراد به الباطل». اگر حسن فاعلی در کنار حسن فعلی نبود. این فعل به ثمر نمی‌رسد. نه تنها سخن به هدف نمی‌رسد، بلکه هیچ کاری هم که از حسن فاعلی برخوردار نبود به هدف نمی‌رسد «کلمة‌ حق یراد بها الباطل»(7) به هدف نمی‌رسد فعلی هم که یراد به الباطل به هدف نمی‌رسد. پس هر فعلی که فاقد این دو وصف بود او بی‌نتیجه است فعلی به هدف می‌رسد یعنی ابتر و منقطع الآخِر نمی‌ماند که به نام خدا شروع بشود کدام فعل است که می‌تواند به نام خدا شروع بشود؟ فعل خیر و حق. مگر می‌شود فعل باطل و شر را به نام خدا آغاز کرد. پس این حدیث معروفی را که فریقین نقل کرده‌اند که حضرت فرمود: «کل أمر ذی بال لم یبدأ فیه ببسم الله فهو أبتر»(8)؛ یعنی باید کار طوری باشد که بشود به نام خدا آغاز کرد (یک) و به نام خدا هم آغاز بشود (دو). یعنی هم کار خوب باشد، هم صاحب کار هدفی حق داشته باشد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ فروردين ۹۴ ، ۱۱:۵۸
احمد جانقربانی


 مدارج قرآن و معارج انسان

 

بسم الله الرحمن الرحیم، الحمد الله الذیِ هدانا الصراط المستقیم، فدَعانا إلی مأدبتِه القرآنِ الحکیِم، و اقتفانا بالاقتداءِ بمخاطبِ وحیه: ( وَ إنَّکَ لَعَلی خُلُقٍ عَظِیمٍ)(1) و جَعَلنا من شیعةِ آل یس المکرّمین بلطفه العمیم، و اجتبانا إلیه بإحسانه القدیم.
و بعد همی گوید: مفتاق به رحمت رحیمیه خدای متعالی، حسن حسن زاده آملی که این کراسه اشارتی به مدارج قرآن و بشارتی به معارج انسانی می نماید، بدین امید که نفوس مستعده را هشداری به غایت قصوای انسانی و آگاهی به هم جواری وجود صمدانی باشد. و بدین نظر آن را « رساله مدارج و معارج » نامیده است. و الله سبحانه فتاح القلوب و مناح الغیوب.
بدان که مجد و عظمت هر چیز به حسب کمال اوست و کمالی فوق کمال واجب الوجود بالذات متصور نیست. و انسان که از جمادات و نبادات و حیوانات اشرف است، هر چه در اتصاف به کمالات واجب الوجود قوی تر باشد، در کمال از دیگر افراد انسان پیشتر و به مبدأ واجب الوجودی نزدیک تر است و آثار وجودی او بیشتر است. و چون انسان کامل مجمع اسما و صفات واجب تعالی است، امجد و اعظم از دیگر افراد انسان است، زیرا اکمل از آن هاست.
و این اسما و صفات، الفاظ نیست، بلکه معانی و حقایق عینیه است، و این اسمای لفظی اسمای اسمایند، و آن که متصف به این اوصاف حقیقیه عینیه است، ولایت تکوینی دارد؛ زیرا مفاتیح غیب به اذن الله تعالی در دست اوست، و قلب او خزانه ی اسرار و علوم الهی است، و مؤید به روح القدس است، و ازملک تا ملکوت، همه مراتب این انسان کامل است.
لذا امام قافله نوع انسانی و غایت مسیر تکاملی آن و صراط مستقیم و صراط الی الله بلکه صراط الله است که دیگر افراد باید راه تقرب به او را سیر نمایند تا به کمال انسانی خود که همان مجد و عظمت، مایه سعادت آنان است، نایل شوند.
انسان در میان جانداران دارای شأنیتی است که تواند از قوّت به فعلیتی رسد که صاحب مقام عقل مستفاد گردد و این طریق استکمال نفس ناطقه است.
و صاحب ولایت کلیه اعنی انسان کامل همه ی این مقامات و مراحل را مع الاضافه واجد است.

انسان در مقام و مرتبت عقل هیولانی فقط قابلیت استکمال دارد و پس از آن که به اولیات و بدیهیات آشنا شده است. این حالت را عقل بالملکه گویند، زیرا این سلسله علوم اولیه، آلت اکتساب نظریاتند که نفس بدان ها قدرت اکتساب و ملکه انتقال به نشئه ی عقل بالفعل حاصل تواند کرد، ولی هنوز نفس صاحب مرتبت عقل بالفعل نیست؛ زیرا به ادراک اولیات و مفهومات عامیه قدرت تحصیل وجود نوری عقلی که علم است، هنوزحاصل نشده است. و چون ملکه و قدرت بر استحضار علوم نظری پیدا کرده است که به منّت و ملکت حاصل در خویش هر وقت بخواهد تواند نظریات را به دست آورد. در این حال نفس ناطقه را تعبیر به عقل بالفعل می کنند که از قوت به فعل رسیده است. و چون خود کمالات علمی و معارف نوری عقلی در نزد حقیقت نفس حاضر باشند، آن کمالات نوری را عقل مستفاد گویند، از این جهت که آن حقایق از عقل فعال که مخرج نفوس ناطقه از نقص به کمال و از قوت به فعل است، استفاده شده اند: ( وَ اللَّهُ مِنْ وَرَائِهِمْ مُحِیطٌ )(2)

هر یک از مراتب عقل هیولانی و عقل بالملکه و عقل بالفعل، قوه ای از قوای نفس است که اینها قوای نظری وی اند، ولی عقل مستفاد، قوه نفس نیست، بلکه حضور معقولات لدی النفس بالفعل است؛ چنانچه خواجه نصیر الدین طوسی در شرح فصل دهم نمط سوم اشارات نص دارد.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ فروردين ۹۴ ، ۱۸:۲۷
احمد جانقربانی